روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۱۲۶ مطلب با موضوع «آبی (آروم)» ثبت شده است

بسی بسی بسی

خوشحالم!

از فردا روزهای عادی شروع میشه! :))

تا حالا هیچ وقت واسه ۱۴ فروردین اینقدر ذوق نداشتم! یعنی فردا توی همه ی سال های زندگیم (منهای ۱ تا ۶ سال) اولین روز بعد از سیزده ای که با آغوش باز میپذیرمش، بوسش میکنم و میگم، دیگه‌ منو تنها نذار...! اولین ۱۴ فروردین، بدون استرسِ پیک و مشق و امتحان.


پ.ن: برای دوستای عزیز دانشجو و دانش آموز هم صبر مسئلت دارم :|

۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۱۸
ارکیده ‌‌‌‌

دید و بازدیدهای عید خوب بود اگه شبیه خاله بازی نمی شد. اگه هرجا میخواستیم بریم مجبور نبودیم با چندتا خانواده، اونام با چندتا دیگه... هماهنگ کنند. اگه وسط از این خونه به اون خونه رفتن، توی این هوای عالی گردش هم میرفتیم. اگه هرجا میرفتیم مجبور نبودیم حتما چیزی بخوریم. اگه تو مجلس سکوت برقرار نمیشد و همه معذب نمی شدند. اگه ...

دید و بازدید عید خوبه، خصوصا دیدن آدم هایی که شاید یک سال ندیدیشون. مهمون اومدن خوبه، خیلی هم خوبه.

ولی اون تلخی هاشو چیکار کنم...؟ باعث میشه آرزو کنم این عید تموم شه بره، راحت شیم...


۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۴
ارکیده ‌‌‌‌

از صبح تا حالا سر آشپزخونه ام و تازه نصفش تموم شده... خسته شدم :(

خونه تکونی گرچه لازم است ولی خر عست... :(

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۴۴
ارکیده ‌‌‌‌

لیست فیلم ها رو وارد کردم، خیلی طول کشید! هنوزم هست ... 

اونایی که روی هارد ندارم، سخته لیست کردنشون...

تب های جدیدمو دیدین؟ :)

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۲۸
ارکیده ‌‌‌‌

پنج شنبه عصر رفتیم سمیرم، یه ویلا گرفته بودیم سد قره آقاچ، یه سد خاکیِ قوسی که آبش البته نسبت به سال های پیش خیلی کمتر شده.

نمایی از کنار سد و مخزنش

صبح جمعه راه افتادیم برای آبشار آب ملخ، بهمون گفته بودند که حدود 6 کیلومتر از راهش خاکیه؛ جاده خوبی هم نبود ولی بعدا دیدیم ارزشش رو داشت :)

تا روستای آب ملخ، ماشین میومد ولی از اونجا تا آبشار رو باید پیاده میرفتیم، قرار بود 15 دقیقه راه باشه ولی ما حدود یک ساعت تو راه بودیم. مسیر فوق العاده بود! هرچی بگم کم گفتم... خیلی بکر، همه رنگ ها تازه، هوا لطیف و فقط صدای جاری آب...

در نهایت رسیدیم به آبشار اما چون دیر شده بود و نگران بودیم بارون بگیره یکم اونجا موندیم و برگشتیم. چون فکر میکنم عکس هام حق زیبایی آبشار رو ادا نمیکنه، ازش عکس نمیذارم :)


در انتها این سفر چندتا نکته خوب داشت برام :

1. سفر با همراه های جدید که انصافا همسفرهای خوبی بودن و کلی بودن باهاشون خوب بود. :)

2. فهمیدیم الان وقته سفره! این مسیری که پیاده رفتیم اگه جوون نبودیم سخت بود برامون و اگه بچه ای هم داشتیم اصلا نمیشد همراهش کرد، پس بهترین حالت رو ما داریم الان! باید نهایت استفاده رو کرد، دارم به تور های گردشگری فکر میکنم... ای کاش بتونم یه جای مناسب پیدا کنم. 

3. تو سفر باید راحت گرفت و نهایت تلاش رو کرد که حس خوبت نپره حتی اگه هوا خیلی سرده و بخاری نفتی دائم خاموش میشه و بعضیا خر و پف میکنن و ... باید راحت گرفت و خوش بود :)

4. ارکیده! از لحظه لحظه زندگیت نهایت استفاده رو بکن! فقط همین :)

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۰
ارکیده ‌‌‌‌

سه تا تب جدید واسه وبلاگ میخوام بزنم:

کتاب ها و فیلم ها و گردشگری ها :)

کتاب رو از سال ۹۷ وارد میکنم. فیلم ها رو اگه حسش بود همه رو میزنم و اگه نه از ۹۷ جدید ها رو وارد میکنم و گردشگری ها رو هم از ۹۴ :)

بعدشم آرزو میکنم سومین تب کلی پر و پیمون تر از اون دوتای دیگه بشه :)

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

دیشب تموم شد. سریال ۵۲ قسمتی My Golden Life‌. به طور کلی قشنگ بود، هرچند خیلی طولانی بود و چند ماهی درگیرم کرد. دیشب با گریه تموم شد؛ آخرین قسمت، مردن محبوب ترین شخصیت بود. پدر خوب و از خود گذشته خانواده. بازیگرش واقعا خوب این نقش‌ رو درآورده بود.

دیشب اونقدری غصه دار بود که خیلی جلو خودمو گرفتم به هق هق نیوفتم، صبح با چشمای پف کرده بلند شدم. میدونم، میدونم. همه ی اینا فیلمه. میدونم... اما نمیتونم خودمو نذارم جاشون، حتی یه لحظه این فکر از سرم بیرون نرفت که اگه من بودم اگه من یکی از عزیزانم رو از دست میدادم، چه حالی داشتم و با خودم همش تکرار میکردم، خدایا صبح بشه، قدر همشونو میدونم. خدایا قول میدم... یه بار از مهرداد پرسیدم، بارزترین خصوصیت اخلاقی من‌ چیه؟ گفت پای فیلم ها گریه میکنی! من که هیچی، دیشبیه رو اونم میدید تحت تاثیر قرار میگرفت...


پ.ن: ببخشید بابت اسپویل کردن فیلم :/

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۱۱
ارکیده ‌‌‌‌

بچه مون نه خاله داره نه دایی، نه عمه، فقط دوتا دونه عمو... عید نوروز از کی عیدی بگیره آخه ...؟ :(


پ.ن: تنهایی رو به نسل به نسل به ارث میدیم. من تنها بودم، بچه ام تنها تر...

۲۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۱۱
ارکیده ‌‌‌‌

۲۰ درصد خونه تکونی با موفقیت تموم شده، ۱۰ درصد سهم من، ۱۰ درصد همسری :)

با این فرمون پیش بریم، ۸۰ درصد دیگه رو تو ۵ روز تموم میکنیم و این هول از روی دل من برداشته میشه، ان شاءالله!

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۵۹
ارکیده ‌‌‌‌

☆ شروع سال ۹۶، انتهای ترم ۸ بود و فارغ التحصیلی. آخرش جشن فارغ التحصیلی باحالی داشتیم.

☆ کارشناسی رو خوب تموم کردم، ترم ۸ بهترین معدلم بود.

☆ بعدش غوغای کارآموزی و با وجود تمام تلاشی که برای فولادتکنیک کردم، نشد؛ البته بد هم نبود، یه جای خیلی بهتر نصیبم شد.

☆ غول پروژه کارشناسی، با دکتر معروف سخت گیر، بیشتر از اون که ازم کار بکشه، استرس و فشار روحی داشت. از نتیجه اش راضی نیستم فقط خوشحالم که گذشت و تموم شد.

☆ "بوی ماه مهر" این بار برعکس همیشه، واقعا عطر دلنوازی داشت! عطر آزادی و محصل نبودن!

☆ البته تا آخر دی، هنوز کلاسای ۴ شنبه، ۵ شنبه هام ادامه داشت.ترم ۶ و آخر "ح" هم با کلی غصه تموم شد، این دوره سه ساله از بهترین دوران درسیم بود و بی نهایت دوسش داشتم.

☆ از اول بهمن دیگه واقعا فراغت پیدا کردم، ‌کلاس طراحی و بینش و شنا و داستان نویسی و خط و ورزش و روزانه ها...!

☆ میتونم بگم اینقدری که توی ۶ ماه دوم ۹۶ بهم خوش گذشت، توی کل دوران تحصیلات از ابتدایی تا دانشگاه چنین روزای بابرکتی نداشتم!

☆ هنوز برای ارشد دودلم، کنکورش رو که میدم ولی هنوز آماده نشدم؛ از طرفی یه گزینه های جذابی برام چشمک میزنه...شاید باید برم سراغ اونا...

☆ در کل ۹۶ گرامی، برای نیمه اول سال بهت ۳ میدم از ۵ و برای نیمه دوم ۵ از ۵ که میانگینش میشه ۴. ممنون که نمره خوبی گرفتی :)

☆ ۹۷ سال هیجان انگیزیه! انتهاش ایشالا مسیر زندگیم رو بین شاغل بودن و دانشجو بودن و هزار تا چیز دیگه مشخص کردم. شاید مادر شدم، شاید...

☆ ۹۷ نازنازی، لطفا خوب باش باهامون و نمره کامل رو بگیر. مشتاقت، ارکیده!

۱۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۴۳
ارکیده ‌‌‌‌