روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شماره شماره» ثبت شده است

برای لبخندهای تکه تکه شده...

+ "من فقط اما

به فکر جمع کردن 

قطعات پراکنده ی صورت خندانی بودم" علی باباچاهی

 

اگر بخندی...

+ "محبوبم می‌پرسد:

تفاوت میان من و آسمان چیست؟

تفاوت این است عشق من

وقتی تو می‌خندی

آسمان از یادم می‌رود." نزار قبانی

 

و اندوهی که زیادت می‌کند هر دم...

+ " رأیتُ الحُزنَ مثل طائرٍ

ملتصقٍ على صفحةِ السماء

 لایُرفرفُ بعیداً ولایسقط.

اندوه را

همچون پرنده‌ای

چسبیده بر صفحه‌یِ آسمان دیدم

نه به دوردست بال می‌زد

و نه سقوط می‌کرد." احمد سعداوی

 

برود..؟

+ "چندین سالینه غصّه برفت

این هم برود." مقالات شمس

موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۳۹
ارکیده ‌‌‌‌

۱. من شبیه به عشاقت نیستم!

اگر کسی به غیر از من، به تو ابر هدیه داد؛

من، به تو باران هدیه می‌دهم./ نزار قبانی

 

۲.‌‏آن گونه ام

که انگار من را،

درست وسط کتابى غمگین

فراموش کرده اند. /؟

 

۳. راه حلی داری؟

راه نجاتی...

برای کشتی شکسته‌ای

که نه غرق می شود، نه نجات پیدا می کند؟ / نزار قبانی

 

۴. وقتی که تو را دوست‌دارم

بارانی سبز می‌بارم

بارانی آبی

بارانی سرخ

بارانی از همه رنگ

از مژگانم گندم می‌روید

انگور انجیر

ریحان و لیمو

وقتی که تو را دوست می‌دارم

ماه از من طلوع می‌کند

و تابستانی زاده می‌شود

گنجشکان مهاجر باز می‌آیند

و چشمه‌ها سرشار می‌شوند.

وقتی به قهوه‌خانه می‌روم

دوستانم گمان می‌کنند که بوستانم! /نزار قبانی

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۵۲
ارکیده ‌‌‌‌

1.

همیشه بخشی از آدم جایی جا می‌ماند
آدم میرود
اما بخش مهمی از او جایی جا می‌ماند
در اتاق کودکی
زیر درختانی
یا در چشم های عابری
آدم نمیداند چه گم کرده است!
همیشه بخشی از او نیست ... /چیستا یثربی

 

2.

همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش

تو به هر ساز که خواهی بزن و بنوازم / سعدی

 

3.

می گویی چقدر دلتنگی تو؟!
_جهانی ست در دلم
جهانی هزار ساله
و هر روزش عصر جمعه! /معصومه صابر

 

4. 

دوستش میدارم
چرا که میشناسمش
به دوستی و یگانگی

شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادیش
طلوع همه افتاب هاست

نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظری از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیز
به هیات او در امده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او گریز نیست ! / شاملو

 

5. 

دوستت دارم
بی آنکه بخواهمت

سالگشتگی ست این؟
که به خود بپیچی ابر وار
بغری، بی انکه بباری؟

سال گشتگی ست این؟
که بخواهی اش
بی آنکه بیفشاریش؟

سالگشتگی ست این؟
خواستنش
تمنای هر رگ
بی آنکه در میان باشد
خواهشی حتی؟

نهایت عاشقی ست این
آن وعده دیدار در فراسوی پیکرها ... / شاملو عزیز

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۰:۲۹
ارکیده ‌‌‌‌

۱. غمی نجیب نهفته است در دلم، که مرا / رها نمیکند احساس دوست داشتنت/ تو آن دقایق شیرین خاطرات منی/ ببر مرا به تماشای باغ نسترنت/ محمد سلیمانی

۲. شد کوچه به کوچه جست و جو عاشق او/ شد با شب و گریه روبه رو عاشق او/ پایان حکایتم شنیدن دارد/ من عاشق او بودم و او عاشق او/ ایرج زبردست

۳. امروز آبروی من است این که میرود/ پنهان کن اشک های مرا، آسمان، ببار/ محمدمهدی سیار

۴. و چای دغدغه عاشقانه خوبی است/ برای با تو نشستن بهانه خوبی است/ حیاط آب زده؛ تخت چوبی و من و تو/ چقدر بوسه... چه عصری... چه خانه خوبی است/ حسن صادقی پناه

۵. از نو برایت می نویسم... حال همه ما خوب است

اما تو باور مکن! سیدعلی صالحی

۶. لب های تو اندوخته آب حیات است/ اسراف مکن این همه در مصرف خنده/ غلامرضا طریقی

۷. ...بعد

بر مبل نشستی 

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی

پنهانی، برگوشه تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا میکند

برای دیدن هیچ کس نیامده است/ گروس عبدالملکیان

 

+ شماره ها ترتیبی ندارن...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۰۵
ارکیده ‌‌‌‌

1. فاصله مثل تَرَک روی شیشه است . هرچقدر هم کم امّا وقتی افتاد دائم هراس شکستن و ریختن داری . پاره‌پاره . تیزتیز ...

فرشید فرهادی

 

2. ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺯﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺷﻮﻫﺮﺵ/ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﺣﻘﺎﻕ ﺣﻖ ﻫﻤﺴﺮﺵ/ ﻣﺜﻞ ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ/ ﺷﻮﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺳﺮش/ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ... ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻋﺮ ِ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ/ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ/ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ ... ﻧﺪﺍﺭﺩ؟ ! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﻄﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ/ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺵ/ ﺳﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﯿﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪ ﻭ/ ﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﯼ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﺮﺵ/ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻻﺍﺑﺎﻟﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ/ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﺳﻤﺘﺶ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ/ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﺵ/ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭﺵ/ ﻻﺟِﺮَﻡ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ/ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﻨﮕﺮﺵ/ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ... ﻣﺜﻞ ِ ... ﺷﺒﯿﻪِ ... ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ! ﺧﺴﺘﻪ ! ﻫﻤﯿﻦ/ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ، ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﺍ، ﻓﺮﺽ ﮐﻦ ... ﺧﺴﺘﻪ ﺗَـﺮَﺵ!

رضا طبیب زاده

 

3. محو توی غبار برگردی / به خودت سوگوار برگردی / او نباشد تو را صدا بزند/  باز بی اختیار برگردی / - به خدا شوخی قشنگی نیست / بروی پای دار برگردی/  خسته باشی از آنچه می بینی/ خسته باشی... به غار برگردی...

محسن انشایی

 

4. وقتی میگویند نیست...برق را گفته باشند یا کاغذ، من یاد تو می افتادم!

علیرضا روشن

 

5. یه جوری بریدم از این زندگی/ که روزام و تو گریه حل می کنم / من انقد از آغوش تو خالی ام / که هر شب خودم رو بغل می کنم...

پویاجمشیدی

 

6. آشوب، همان حس غریبی ست که دارم/ وقتی که به لب های تو لبخند نباشد/ درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست/ در تک تک رگ های تو هر چند نباشد/ من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر/ زنجیرنگاه تو که پابند نباشد/  وقتی که قرار است کنار تو نباشم/ بگذار زمان روی زمین بند نباشد...

رویا باقری

 

7. تشدید در اُحِبُّ پر از ریزه کاری است / یعنی که دوست دارمت این روزها شَدید!

مصطفی نجفی

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۵
ارکیده ‌‌‌‌

1. اشتیاقی که به دیدار تو دارد دلِ من

 دلِ من داند و من دانم و دل داند و من


2. لا النثر نثرٌ و لا اشعر شعر... اذا ما همستِ: احبک!

نه نثر، نثر خواهد بود و نه شعر، شعر... اگر آهسته زیر لب بگویی: دوستت دارم...


3. و مادر مثل گنجشک است به گمانم. همیشه رو دیوار یا درخت سر و صدا می کند، بی آنکه به چشم بیاید

و فقط وقتی متوجه نبودنش می شوی که دیگر نیست... 


4. تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم...


5.قصه غصه یعقوب همین بود که کاش

بادها عطر که دادند...خبر هم بدهند...


6. هر که رفت از دیده، داغی بر دلِ ما تازه کرد

بر زمینِ نرم، نقشِ پا نمایان می شود


7. کار ما شاید این است که

صبح ها وقتی خورشید در می آید

متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم.

آسمان را بنشانیم میان دو هجای« هستی» ...


8. زن، مرد ثروتمند یا پرآوازه و یا حتی شاعر نمی خواهد... مردی می خواهد که اندوه چشم هایش را درک کند و آن گاه به قلبش اشاره کند و بگوید:

«غمت مباد! وطن تو اینجاست...»


9. غلط است هر که گوید که به دل ره است دل را

   دلِ من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد...


10. دیوانه تر از خویش کسی می جستم

     دستم بگرفتند و به دستم دادند...


11. دوست داشتنت 

پیراهن من است

می پوشم و از یاد می برم

که جهان جای غمگینی ست

و تو از هیچ جنگی بر نمی گردی

دوست داشتنت

پیراهن من است

می پوشم و به یاد می آورم

زنی خیالبافم

که تو را هرگز نخواهد دید...


12. لا تقسوا علی أنثی إلا فی عناقها...

    به زن ها سخت نگیرید... مگر به هنگام در آغوش کشیدنش...!



1. شاعر؟   2. محمود درویش   3. محمدرضا بایرامی    4. حمید مصدق    5. حامد عسکری    6. بیدل دهلوی    7.سهراب سپهری   8. نزار قبانی    9. وحشب بافقی    10. سعدی   11.مژگان عباسلو    12. محمود درویش

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۲۵
ارکیده ‌‌‌‌

1.اینگونه که تو دستانم را رها کردی؛

یا نمی دانی سقوط چیست!

یا نمی دانی چقدر بالا آمده ایم / روزبه معین

 

2.اتفاق افتاد.

مثل اشکی که چند سال

منتظر افتادنش باشی.

نه بارانی

نه ایستگاهی

نه حتی موسیقی آرامی

روی سکانس خداحافظیِ مان...!

عشق ما

اسب آبی غمگینی بود؛

که هیچ کس

روی بردش شرط نمی بست.... / حامد ابراهیم پور

 

 

3.وقتی میگوییم: "دور "

دور از کجا؟

هرکس باید

یک نفر را داشته باشد

تا فاصله ها را

با او بسنجد...! / حسین آذری

 

4.هرچه

بیشتر فکر می کنم

کمتر به یاد می آورم

خودم را

پیش از عاشقت بودن !

الان دقیقا کیستم؟

ته مانده ای از خودم

 یا تمام تو.../ یغما گلرویی

 

5.میروم از برت ای یار

و ندانم زینجا

بکجا ؟

با چه قدم ؟

با چه نشان ؟

باید رفت / علی اشتری

 

6.آیی و ... بگذری به من و... باز ننگری

ای جانِ من فدای تو

این نیز بگذرد.../ فخرالدین عراقی

 

7.ضیافت امشب یعنی

دستانم را صرف فعل "گرفتن" کنی

تا آغوشم

دوباره به حق دار برسد / حمیدرضا هندی

 

8. وقت خواب است

و دلم پیش تو سرگردان است

شب بخیر ای نفست

شرح پریشانی من...! /ناصر حامدی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۴
ارکیده ‌‌‌‌

1. من خوشبختی را از صدای رفتنش شناختم. / ژک پره ور 

2. برای خلق یک دنیا همه چیز لازم نیست. باید خوشبختی باشد و دیگر هیچ. /پل الوار

3. برداشتن گامی نو، به زبان آوردن واژه ای نو، همان چیزی ست که مردم بیش از هر چیز از آن می ترسند. /فئودور داستایفسکی

4. پس عشق بورزیم، پس عشق بورزیم/ و زین زمان گذرا / بشتابیم، لذت ببریم. / آدمی را بندری نیست. / زمان را ساحلی نیست. / زمان می گذرد، و ما درگذریم. / آلفونس دو لامارتین

5. میان آفتاب‌های همیشه زیبایی ت، لنگری‌ست / نگاهت، شکست ستم‌گری‌ ست / و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگری‌ ست. / احمد شاملو

6. زندگی چنان بزرگ و عمیق است که مغاک آسمان. تنها از روزنه ی باریک وجود خود، می توان به آن نگاه کرد. ولی از این روزنه، بیش از آنچه میبینی، احساس می کنی. / فرانتس کافکا

7. من این راز را کشف کرد ه ام که فرد بعد از بالا رفتن از یک تپه بلند تازه متوجه می شود تپه های زیادی برای بالا رفتن وجود دارد. / راه طولانی تا آزادی - ماندلا

8. هر آدمی بالاخره یه روزی به چیزی یا کسی که ترک کرده برمیگرده، نه اینکه بخواد دوباره به دستش بیاره، نه اینکه بخواد دوباره داشته باشدش یا اینکه دوباره باهاش باشه، نه؛ اشک هایی هست که باید ریخته بشه، ممکنه چند روز بعد، ممکنه سال ها بعد ولی بالاخره هر آدمی یه روزی میاد سراغ اشکای به تعویق افتادش .../ بابک زمانی- بعد از ابر

9. حالا که آمدی بزنی، اول ای تبر/ اینجای سینه ام بزن.. اینجا که پیش از این / یک شاخه بود در تنم و دستۀ تو شد / احسان پرسا

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۳۶
ارکیده ‌‌‌‌