1. اشتیاقی که به دیدار تو دارد دلِ من
دلِ من داند و من دانم و دل داند و من
2. لا النثر نثرٌ و لا اشعر شعر... اذا ما همستِ: احبک!
نه نثر، نثر خواهد بود و نه شعر، شعر... اگر آهسته زیر لب بگویی: دوستت دارم...
3. و مادر مثل گنجشک است به گمانم. همیشه رو دیوار یا درخت سر و صدا می کند، بی آنکه به چشم بیاید
و فقط وقتی متوجه نبودنش می شوی که دیگر نیست...
4. تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم...
5.قصه غصه یعقوب همین بود که کاش
بادها عطر که دادند...خبر هم بدهند...
6. هر که رفت از دیده، داغی بر دلِ ما تازه کرد
بر زمینِ نرم، نقشِ پا نمایان می شود
7. کار ما شاید این است که
صبح ها وقتی خورشید در می آید
متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای« هستی» ...
8. زن، مرد ثروتمند یا پرآوازه و یا حتی شاعر نمی خواهد... مردی می خواهد که اندوه چشم هایش را درک کند و آن گاه به قلبش اشاره کند و بگوید:
«غمت مباد! وطن تو اینجاست...»
9. غلط است هر که گوید که به دل ره است دل را
دلِ من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد...
10. دیوانه تر از خویش کسی می جستم
دستم بگرفتند و به دستم دادند...
11. دوست داشتنت
پیراهن من است
می پوشم و از یاد می برم
که جهان جای غمگینی ست
و تو از هیچ جنگی بر نمی گردی
دوست داشتنت
پیراهن من است
می پوشم و به یاد می آورم
زنی خیالبافم
که تو را هرگز نخواهد دید...
12. لا تقسوا علی أنثی إلا فی عناقها...
به زن ها سخت نگیرید... مگر به هنگام در آغوش کشیدنش...!
1. شاعر؟ 2. محمود درویش 3. محمدرضا بایرامی 4. حمید مصدق 5. حامد عسکری 6. بیدل دهلوی 7.سهراب سپهری 8. نزار قبانی 9. وحشب بافقی 10. سعدی 11.مژگان عباسلو 12. محمود درویش