روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

موقعیت: تنها در یک خانه ی تکانده شده‌ی شبِ عید

فضا: نیمه تاریک، صدای باران بهمراه نفسهای منظمِ کوچولوی خوابیده

زمان: غروبِ یک روز غمگین و پر اضطراب

راوی: یک نفر مشوش/ خسته/ نگران/ تنها/ منتظر 

شرح حال: 

پریروز، حال پدرشوهر خراب میشه و ما تا شب نمیفهمیم چشه تا این که به ذهن یک نفر میرسه فشارش رو بگیره. میرن درمانگاه روی ۲۸ بوده و قند ۵۰۰. دستور بستری میدن ولی به علت کرونا نمیریم بیمارستان. بیست و چهار ساعت پسرها مراقبش بودند با دارو و ... که در نهایت دکتر، تلفنی میگه چاره ای نیست و حتما باید بره بیمارستان. همسر رو هنوز ندیدم ولی میدونم توی این ۲۴ ساعت چه بهش گذشته و چندبار دست و پاشو گم کرده و فکر کرده بابا دیگه رفت...

توی این مدت رنج احساساتی که داشتم از نگرانی تا اضطراب و سردرد متفاوت بود اما اصلی ترینش، عصبانیت بود! توی کل روز داشتم حرص میخوردم "چرا قرص هاشو نمیخورد؟ چرا هربار که‌ میرفتیم و میگفتیم کار خراب میشه، هیچ وقت جدی نمیگرفت" بد وبیراه میگفتم و با لج، خونه رو میسابیدم! وقتی فهمیدم بیمارستان رفتن، احساستم سوییچ کرد به نگرانی و اضطراب و گریه... حالش بهتره، فشار ۱۳، قند ۴۰۰. سکته از بیخ گوشش رد شد.

و الان، دلم تنگه... همین

موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۴۷
ارکیده ‌‌‌‌

فقط وقتی نداشته باشیشون، میفهمی چقدر دارا بودی ...

سلامتی 

دل خوش

در کنار عزیزانت بودن...

۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۳۹
ارکیده ‌‌‌‌

اینجوری پیش بره با صد و هشتاد و پنجمین پست بعدی، تعداد دنبال کننده ها به صفر میرسه :))

 

+ بعد هرپست، یه دونه کم میشه ازتون :|

بدیش اینه که نمیفهمی، کیه و چرا؟

موافقین ۱۷ مخالفین ۱ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۲۴
ارکیده ‌‌‌‌

این همه از برنامه های قرنطینه ای گفتین، دلم قرنطینه خواست :|

 

+ چندماهه عملا قرنطینه ام، منتها وقتم فقط متعلق به پسره ... دلم واسه یه فیلم بی استپ و یه وقت دل درست واسه برنامه ریزی تنگ شده... قدر بدونین شما، اینقدر غر نزنین :)

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۱۷
ارکیده ‌‌‌‌

+ الان گریه هاش چندتا دلیل داره:

۱. گرسنه  اشه

۲. خوابش میاد که جدیدا خیلی خیلی سخت میخوابه :((

۳. به من توجه کنین، با من بازی کنین. فقط من...من... من... 

+ اگه مامان آدم، دوستش نمیداشت، چه دنیای سیاه، تاریک و وحشتناکی میشد...  یه تنهایی بی حد...

+ کاش یه معده جدا داشتم برای خوردن هله هوله و آت آشغال(!) که تو شیر نره :|

+ Frozen 2 رو دیدم، خیلی خوب بود، پیشنهاد میشه. Jojo Rabbit با این که فیلم خوبی بود ولی یه سکانس فوق العاده تلخ داشت، که شاید هیچ وقت یادم نره... اگه فیلم خوب میخواین، ببینینش اما فیلم حال خوب کنی نیست قطعا

۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۳۳
ارکیده ‌‌‌‌

چندتا فیلم کمدی و حال خوب کن خدمت شما: :)

 

1. jumanji: Welcome to jungle 2017

قبلا ها توی تلویزیون یه فیلم جومانجی قدیمی میذاشت، من خیلی دوسش داشتم. داستانِ یه خانواده است که با یه بازی خاص، وارد دنیای بازی میشن، اتفاقات و حوادث بازی واقعا براشون اتفاق میافته و چاره ای ندارن که بازی رو تموم کنن. جومانجی: به جنگل خوش آمدید، یه بازسازی از اون فیلم قدیمیه که فقط ایده رو حفظ کرده و بی نهایت مفرح و بامزه شده. من که خیلی خندیدم باهاش :)

2. Jumanji: the next level 2019

ادامه ی فیلم قبلیه، به بامزگی اون نیست ولی بازم خوب و شاد بود :)

3. Life as we know it 2010

فیلم خیلی خاصِ هنری نیست ولی از معدود فیلم های حال خوب کنه و من چندبار دیدمش. در مورد زن و مردیه که مجبور میشن باهم سرپرستی یه بچه رو قبول کنن :)

4. Forrest Gump 1994

کسی هست فارست گامپ رو ندیده باشه؟ این فیلم اندازه من، سن داره :)) بامزه و سرگرم کننده است، اگر ندیدین، پیشنهاد میشه :)

5. Pk 2014 و 3 idiots

هردو هندین، چون حدس میزدم دیده باشن، یه جا معرفی کردم. اگه ندیدین، فی الفور دانلود کنین، بسی بامزه و خنده دار :)

6. Cinema Paradiso 1988

 یکی از بهترین فیلم هایی که دیدم، خیلی هم حال خوب کن. در مورد عشق، سینما و سانسوره. بازیگر‌ خردسال، خیلی گوگولی و خوردنیه :)

 

+ ببخشید اگه چنته ام در کمدی خالیه. تازه فیلم های هارد رو ژانر بندی کردم و ۱۰ تایی کمدی دارم، اگر دیدمشون و خوب بود، این پست رو تکمیل میکنم  ان شالله :)

 

بعدانوشت: شاید فارست گامپ و سینما پرادیزو خیلی کمدی نباشن ولی قطعا فیلم های خوبین :)

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۰۷
ارکیده ‌‌‌‌

نمیدونم گفتم یا نه، توی بارداری چندتا مانستر نمدی برای پسری درست کردم. فکر میکردم مثل خودم هیولاها رو دوست داشته باشه...

چندبار امتحان کردم، وقتی میگیرم جلوش اول با اضطراب نگاشون میکنه، بعد یکم دست و پا میزنه، چند ثانیه بعد لب ورمیچینه و... نتیجه اخلاقی این که: زوری که نیست، بچه ها هیولا ندوست :|

۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۳۳
ارکیده ‌‌‌‌

خدایا استغفار ...

بابت تمام لحظاتی که نمیبینیمشون...

بمونه یادگاری، دو روز بعد از واکسن: پاهاشو میتونه تکون بده، میخنده.

قلبم از شادی لبریزه.‌‌‌... :اشک

۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۵۸
ارکیده ‌‌‌‌

خان های فندق جانم هم تموم شد خدا رو شکر. رستم ۷ تا خان داشت، ولی فرآیند بچه داری،با اغماض ۱۲ تا :))

امروز واکسن ۴ ماهگیشو زدیم و الان در حال تاب دادن گهواره اش و سردرد ناشی از گریه هاش و گریه هام دارم مینویسم. دیدن دردش سخت تر از درد کشیدنه.‌.. هرچند به خودم دائم میگم، مامان باید قوی باشه، ولی سخته، خیلی سخت...

دو تا خان آخر مربوط به خودم بود، هرچند خوب خوب نشدم ولی به شدت امیدوارم به بهبودی و دلم روشنه که ان شالله تا یک ماه دیگه کامل خوب میشم. برای همین دیگه پرونده خان ها رو میبندم تا بچه بعدی :دی

+ وقتایی که سه تایی کنار همیم، خیلی خوش میگذره. باباش میگه، ما چطوری قبل پارسا، زندگی میکردیم؟ -واقعا چجوری؟ هزار رنگ پاشیده به روزهامون :)

+ تپل مپل شده دلبرکم. گاهی میخندم به اون روزای بعد زایمان که چقدر حساس شده بودم روی کوچیک و کم وزن بودنش، و چقدر حرفای اینجوری اذیتم میکرد. فکر میکردم همیشه کوچولو و ضعیف میمونه! بهترین تعریفیم که این روزا شنیدم یکی از طرف تسنیم عزیز و یکی از طرف پرستارِ مرکز بهداشت بود هردو گفتن، همت خودت بوده این وزن گرفتن و دست مریزاد. حس کردم کارمو خوب انجام دادم و خیلی آرامش بخش بود. :)

+ بیاین شاد کنیم دل همو، بیاین گرد طلایی شادی بپاشیم. بیاین از خوشی های هرچند کوچیک بگیم. این روزها بیشتر از هر وقت دیگه نیاز داریم که قشنگی ها رو ببینیم :)

پست بعدی چندتا فیلم کمدی دل‌شاد کن میذارم، یه ساعتم بخندین. من به هدفم رسیدم ^-^

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۲۲
ارکیده ‌‌‌‌