روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

عصبانیت شما چقدر طول می کشه؟ وقتی عصبانی میشید، چیکار می کنید؟
آب می خورید، تا 10 می شمارید یا مثلا اگه نشسته اید، بلند می شید و برعکس....؟
خب اگه اینا جواب میده، واقعا خوشبحالتون!

+ نزدیکه دو ماه که از ماجرای کارآموزی می گذره و هنوزم وقتی بهش فکر می کنم صورتم داغ میشه، حس بدی دارم نسبت به مهسا، سارا، عاطفه و مهتاب. از دکتر حسن پور حرصم میگیره. در واقع هیچ کدوم مقصر نیستند ولی همه به اونی که من به غایت می خواستم، رسیدند. من ناکام موندم توی چیزی که از ته ته دلم میخواستمش...
+ دیشب به پیشنهاد من، چهارتایی رفتیم تئاتر. سادگی کردم که به تئاتر اصفهان اعتماد کردم و رفتم نمایشی رو ببینم که چیزی ازش نشنیده بودم. افتضاح بود! به معنای واقعی کلمه! نه نمایشنامه ای داشت، نه بازیگر درست حسابی، سالن افتضاح، طراحی صحنه واقعا بد و چقدر گرون! از همون اول یه نگاه به ساعت می کردم، یه نگاه به مامان بابا، که توی این ترافیک این همه راه رو اومده بودن...
تو ماشین بروشورشون رو ریز ریز کردم! دلم میخواست بقیه شو می سوزندم، چقدر دلم سوخت که تو دفترچشون ننوشتم چقدر کارشون ناامید کننده بوده.... هنوزم عصبانیم!
+ امروز، سر این مسافرت دوباره حرصم در اومد و انگار همه ی عصبانیت های این چند وقت، فوران کرد! از همه ناراحت و شاکی ام!

آب سرد بخورم؟ تا 10 بشمارم؟ واقعا فکر می کنید توی این مورد جواب میده؟
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۰
ارکیده ‌‌‌‌
وبلاگ نویسی رو از خرداد 89 شروع کردم، اولش برای تجربه بود ولی کم کم وبلاگ جای اختصاصی خودشو توی زندگیم باز کرد، وبلاگم از خصوصیات من شد و نوشتن عادتم. 
هر بار فاصله گرفتم، هر بار سعی کردم دوباره شروع کنم، وبلاگ جدیدی باز کردم ولی هیچ وقت نتونستم از "ارکیده"  دل بکنم و دوباره برگشتم به وبلاگ دردونه ی اولیم. هر بار خسته شدم، یه پست خداحافظی گذاشتم ولی دوباره با پست جدید برگشتم :)
نامردی بلاگفا، ضربه ی سنگینی بود. دوستای زیادی رو از دست دادم، وبلاگاشون پرید، گمشون کردم... با پریدن آرشیو یک ساله، انگار یک سال از زندگی مجازیم محو شد... عادت نوشتن جاشو داد به دلخوری...
خیلی وقته مداوم نمی نویسم، نه اینجا نه توی دفترچه... گاهی شدیدا احساس نیاز می کنم که دوستای وبی داشته باشم که بتونم حرفامو بزنم ولی انگار دیگه حسش نیست...
بازم باید یه وبلاگ جدید بزنم؟
بازم باید برگردم؟


دلم برای دوستای قدیمی وبلاگ تنگ شده... :(
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۹
ارکیده ‌‌‌‌