روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۱۸ مطلب با موضوع «فیروزه ای (خاص )» ثبت شده است

+ یه مرحله ای بین موی کوتاه و بلند هست که نابود میشی. من همیشه با تعجب به خانومای توی فیلم و سریال ها نگاه میکنم، اصلا از این که همش موهاشون بازه، میشه فهمید اینا همش فیلمه :))

 

+ خب بحمدالهی انتخابات هم تموم شد بلکه ملت عزیز بیخیال هدایت باقی مردم بشن و یکم راحتمون بذارن از پست و استوری و استاتوس های #من رای میدهم.

جدا این مدت استدلال ها برام جالب بود، یکی میگفت: میتونی به چشمای این شهید نگاه کنی و رای ندی؟  یا یکی دیگه نوشته بود به خاطر من رای بده :| و خب با تمااااام این قضایا و استدلال های خوب و بد که قانع کننده نبود، تصمیم گرفتیم رای ندیم. دقت کنید "تصمیم" گرفتیم." انتخابمون" این بود و امیدوارم بقیه افراد هم چه رای دادن و چه نه، انتخاب خودشون باشه و نه تحت تاثیر جو و فضا و تعارفات و غیره و غیره.

این سری یه تفاوت دیگه‌ هم داشت واسم. من مدت هاست میخوام آزاد فکر کنم و کسایی که از دوستان قدیمی اینجان، روند تغییر منو دیدن...  من این بار با وجود زیرِ بارِ "واجب عینی" بودن سعی کردم آزاد فکر کنم. کاری که محتواش فکری، شخصی و عقلانی است رو  با اجبارِ واجب بودن انجام دادن، مسخره است و به نظرم یه نوعی از نداشتن استقلال فکریه... شاید باید شک کنیم و از خودمون بپرسیم شاید خیلی وقتا از اعتقاداتمون دینی مون سواستفاده شده... 

+ مثل همه این مدت که ساکت بودم در مقابل حجم وسییییع تبلیغات دوستان و آشناییان برای رای دادن، همچنان دوست ندارم نظرات عزیزان رو به چالش بکشم. برای همین کامنت ها رو میبندم. میدونم همه امروز تصمیمشون رو گرفتن و اینا صرفا خاطره نگاری منه :)

+ هیچ وقت فکر نمیکردم هانیبال ببینم ولی دارم میبینم و جذاب هم هست :| به خاطر حجم خشونتش، به کسی پیشنهادش نمیدم مگه این که به داستان های جنایی و قاتل های سریالی با آپشن آدمخوار(!) علاقه داشته باشین :)

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۱۲
ارکیده ‌‌‌‌

از وقتی مادر شدم، فکر میکنم تولد هر کسی رو باید به مادرش تبریک گفت و سال‌روز مادر شدنش رو جشن گرفت.

مامان گلم ممنون که ۲۵ سال پیش، منو به دنیا آوردی، ممنون بابت همه‌ی زحمات بی منتت و ممنون بابت عشق بی حد و اندازه ات... امروز بیشتر از قبل میفهممت، بیشتر از قبل، دوستت دارم :)

 

+ امیدوارم ۲۶ سالگی به اندازه ۲۵ سالگی، شیرین و هیجان انگیز باشه :)

موافقین ۲۵ مخالفین ۱ ۰۹ دی ۹۸ ، ۲۱:۴۱
ارکیده ‌‌‌‌

هشت سال پیش وقتی م.م ۲۵ سالش بود، فکر میکردم چقدررر بزرگه... چقدر فاصله دارم ازش... انگار که هیچ وقت نمیشه بهش برسم، انگار که هیچ وقت ۲۵ ساله نمیشم!

از اون موقع که از بالا رفتن سن خوشحال میشدم، خیلی گذشته و چند ساله که با شمع های عددی روی کیک مشکل دارم. اما... فردا، ارکیده بیست و پنجمین سال زندگیش رو شروع میکنه... بیاین براش دعا کنیم، امسال بهتر از پارسالش باشه. امسال مامان بشه، خوشحال باشه. بیشتر و بهتر کتاب بخونه، به رویاهاش نزدیک تر بشه...

ممنون :)

+‏ تولد با رفقای جان... یکی از شیرین ترین تولدهام بود‌ :)

+‏ آهنگ انگیزشی تولد امسال و لیریکش 

۱ نظر موافقین ۲۴ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۱۴:۴۴
ارکیده ‌‌‌‌
یکی از آرزوهای بچگیم، موهای آبی بود. مامان میگفت آبی طبیعی نیست به صورت نمیاد. رنگشم نبود.
امروز آبی کردم موهامو. خیلی هم قشنگ شده. :)
فقط حیف که دائمی نیست.. 

+ در اولین فرصت مینویسم اون پستی که قولشو دادم.
++ فردا نتایج قراره بیاد... بی صبرانه منتظرم/ هول دارم/ دل تو دلم نیست و ...
۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۳
ارکیده ‌‌‌‌

حالم گرفته و داغون بود، داشتم با خودم تکرار میکردم "نیازمند یک اتفاق خوب که بیافتد..."

که افتاد! دقیقا بعد از گذاشتن پست قبلی :))

زنگ در خونه زده شد، مامان اومد با سه تا فنچول گوگولی:

هنوز دارم بالا پایین میپرم :))

پ.ن: پست قبلی رو وقتی میذاشتم تو دلم میگفتم،‌ حال "هممونو" دریاب... هممون...

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

میخواستم یه عاشقانه دونفره ترتیب بدم تا مشغله های این چندوقته از دلش دربیاد. موزیکش جور بود. یه فنجون قهوه با شکلات یا شیرینی، که بود ولی به دستور دکتر حذفش کردم و عوضش یه لاک بنفش تیره خودمو مهمون کردم، با عود جنگل بارون خورده. بهش قول دادم باهم یه فیلم معرکه ببینیم. تنهاییمو بغل کردم، گفتم دوستش دارم، گفتم هر وقت گم میشه بین کارها و آدما، دلم براش حسابی تنگ میشه...

یکم با هم رقصیدیم و بعدش نشستیم به دیدن فیلم :)
پ.ن: واران جان حالت چطوره؟ این پست رو واسه تو گذاشتم هااا ببخشید خیلی شاد شادم نیست :دی 
۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۰
ارکیده ‌‌‌‌

دیدار وبلاگی اتفاق هیجان انگیزی ست. از یک طرف شوق و ذوق دیدار یک دوست را دارد، آن هم نه یک دوست معمولی بلکه دوستی که گوشی شده برای عمیق ترین حرفهایت -که گاهی جرات نکرده ای برای دوستان نزدیکت بزنی- و از یک طرف دلهره ای دارد برای تطبیق تصور و واقعیت، همانی هستم که او از من میشناسد؟ نکند تصورش خراب شود؟ نکند‌...


صبح دوشنبه ۱۵ مرداد. ساعت ۷، چشم هایم را در حالی باز کردم که حساب میکردم تا ۹:۳۰، دوساعت و نیم دیگر مانده. یک دل ذوق، یک دل هیجان.

ساعت ۹، به همسرم میسپارم که زودتر آماده شود. یک دل و نیم ذوق، نیم دل دلهره.

ساعت ۹:۳۰، پیامش می آید که حرمم. وایِ من که دیر شده. قدم هایمان را تند میکنیم. صحن جامع را میپرم با دو دل ذوق.

نزدیک ۱۰ است، قدم هایم کش دار میشود، توی رواق امام با یک دل دلهره قدم میزنم، کاش زیباتر بودم، کاش یکی باشم با تصوراتشان، کاش...

میرسیم به آرامگاه شیخ بهایی. اول آینه را چک میکنم، دارم با همسرم خداحافظی میکنم که بانویی نزدیک میشود. حس میکنم باید سوالی داشته باشد، فکر نمیکردم به این زودی شناخته شوم. "ارکیده جان؟" لبخندی میزنم. من دو دل ذوقم!


توی اتاق بغلی می‌نشینیم. چقدر زیبایند، چقدر خوش کلام. از ایشان ممنون میشوم که اول کلام را به دست میگیرند و مرا نجات میدهند از آغازگر بودن. لهجه ای نمیبینم اما صدایشان را دوست دارم، کلامشان را... به خودم می آیم غرق صحبت هایشان شده ام. به همان فرهیختگی که ازشان سراغ داشتم، با همان احساسات. مادری میبینم که با وجود تمام فداکاری هایش بازهم گاهی خود را مقصر‌ میداند. 

زمان میگذرد، دلم شور میزند نکند وقتشان را زیاده بگیرم اما از طرفی دلم نمیخواهد تمام شود این دیدار...

دوستشان دارم و دخترشان را هم ندیده. آرزو میکنم روزهایشان همیشه شیرینِ شیرین باشد. 


بخوانید یادداشت بانو یاقوت را اینجا.... :)

+‏ از خوبی خودشونه هر آنچه رو که نوشتن.

++ دیدین عکس یادمون رفت؟ :))

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۰۸
ارکیده ‌‌‌‌
پست امروز تعلق داره به... بله! گربه ی لوس خونمون. یعنی مجموعه! که دیگه از مجموعه، فقط خونه ی ما رو میشناسه :))
امروز با بچه هاش اومده بود و ببینید نیم کت ها رو ... کلیک1 - کلیک2کلیک3
اینقدر دستی شدن که همسری وقتی امروز در خونه رو باز کرد اون طوسیه فکر کرد، غذا آوردیم براش و پرید تو... حالا ما بدو گربه بدو. با دردسر بیرونش کردیم. :))
۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۴:۵۲
ارکیده ‌‌‌‌
به نظرم میزان صمیمیت دو نفر ارتباط مستقیمی داره با خل و چل بازی های خاصِ خودشون. منظورم اون خل بازی هاییه که نمیشه واسه کسی توضیحش داد.
بسازید واسه خودتون از این صمیمیت ها :)

بعدا نوشت: منظورم فقط همسرانه ها نیست. نمیدونم دقت کردین یا نه ولی با دوستایی که میشه خل بازی در آورد، آدم احساس صمیمیت بیشتری داره :)
۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۵
ارکیده ‌‌‌‌
مایک رو بهتون معرفی میکنم. رفیق هیولای عزیز من :)
اهم اهم... کیبوردم قشنگه؟ :دی 
هدیه ربه کاست ^-^
۲۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۵
ارکیده ‌‌‌‌