روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

سلام گلای تو خونه، حالتون چطوره؟ :))

خب بیاین یکم براتون از پارسا بگم :دی

+ ۷ روز داریم تا ماهگرد ششم. ایده دارم واسه عکس ماهگردش، ترس دارم واسه واکسنش و دارم یاد میگیرم غذا کمکی چطور براش درست کنم... از این به بعد قراره حسابی کارم در بیاد! الان نه ولی برنامه غذایی ماه های بعدش، کلی دنگ و فنگ داره...

+ اینم بمونه یادگاری، از اولین باری که خودم ناخون هاشو گرفتم ^-^

+ کوچولو خیلی بلا شده، هوشمندی رفتارش بیشتر شده و کیف میکنه که وایسونیمش. دیگه خیلی کم میگه "آغون" ولی تا دلتون بخواد جیغ میزنه و سعی میکنه صحبت بنمایه!

+ بچه داری بین قله و قعر یه منحنی در نوسانه. قله یعنی ذوق و دل رفتن واسه شیرینی هاش، آرامشِ خوابیدنش، خندیدن هاش و ... و اما قعر، یعنی گریه های کلافگی، نق زدن، بغلم کن، "خوابم میاد ولی نمیخوابم" و ... و ممکنه توی روز هر دو حالت رو دفعات تجربه کنی! در نتیجه، بچه داری یعنی تمرین صبر و تحمل بالا...

+ اپ سرآشپز پاپیون رو مدت هاست روی گوشی داشتم یکی دوبار هم رفته بودم توش و گفته بودم به به و چه چه. ولی تا همین هفته اخیر ازش استفاده نکرده بودم. تا این که چیکن استراگانف رو درست کردم، بعدش شامی و کیک یخچالی و ته چین! امروز هم جرات ورزیدم و کوفته باقلا درست کردم که خوب شد، عالی نه ولی واسه اولین بار، خوب بود :)

+ ای کاش میشد ورزش رو هم شروع کنم... ۸ کیلو اضافه وزن پیدا کردم... و دارای یک عدد قلمبه در ناحیه شکم... فاجعه است ...کاش فرصت بشه یکم تمرین توی خونه رو شروع کنم.

+ میدونین آرزوم چیه توی این دوره؟ یه خواب ۸ ساعته.. شب تا صبح... خواب صبح... 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۱۳
ارکیده ‌‌‌‌

هربار که سعی میکنم ببخشم، فکر میکنم تمام شد، راحت شدم. اما دوباره همه‌ی خشم و نفرت برمیگردد، شاید با شدت خیلی بیشتر. حداقل حالا میدانم، بخشش های یهویی، مال همان فیلم ها و داستان هاست. ما آدم های معمولی باید جان بکنیم تا از عمقِ سیاهیِ تنفر یک اینچ کم شود...

آقای خوبی ها... آقای مهربانی... برای شما مینویسم...

خسته ام از این حجم نفرت که‌ توی سینه ام انباشته شده... کمکم کنید، نجاتم دهید، دوست دارم یکبار دیگر دنیا برایم گلستان شود، آدم ها دوست داشتنی باشند و به جای خنجر، لبخند داشته باشند.

آقای من...

به حرمت این شب زیبا یاریم دهید

دوست دارم، ببخشم... رها شوم...

موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۷
ارکیده ‌‌‌‌

سلام :)

+ قبلا نوشتم که پدرهمسر یک هفته قبل از عید حالش خراب شد و دستمون بند شد تا همین الان، تازه اگر قند و فشار هم کنترل بشه، باید بریم سراغ مشکلاتی که توی بیمارستان مشخص شد دارن و بیخبر بودیم تاحالا... توی این مدت وضعیت خونه ما هم بهم ریخت. شب های تنهایی و نگرانی و موقعیت ناراحت کننده ای که تا حد زیادی خودم مسببش بودم، با درک نکردن شرایط. ان شالله که دیگه پیش نیاد ولی اگر اومد، امیدوارم پخته تر عمل کنم و خدا راضی باشه ازم...

توی این مدت، با همین بهم ریختگی کوچیک، فهمیدم قدر چه نعمت هایی رو نداریم...میگم "سلامتی" ولی تا وقتی دقیقا برامون اتفاق نیافته متوجه نمیشیم و جالب اینه که تا عافیت به دست میاد، دوباره خیلی زود فراموشش میکنیم. این که هفته ای یبار به مادر و پدرامون سر میزدیم و محتاج کمکمون نبودن، الان مشخص میشه که برای شب تنها بودن استرس دارن و میخوان کسی کنارشون باشه. اگر بخوام تک تک چیزایی که این مدت ازشون محروم شدیم و قدرشون دستم اومد رو بنویسم، طولانی میشه... دنیا دار آسایش نیست ولی آرزو میکنم خدا برای هرکس گرفتاری ای میفرسته، راه برون رفتش رو هم بهش بده...

 بگذریم :)

+ این روزا چی میبینم؟ فصل۲ سریال شهرزاد (فصل اولش برای سال ۹۴ بود) رو خریدم و دارم میبینم. گند زد به اون تصور خوبی که ازش داشتم. فوق العاده بی رمق و بی کشش...  ولی در کنارش مستند One Strange Rock رو به پیشنهاد مهناز جان میبینم که عالی براش کمه! آب دستتونه بذارید زمین، برین ببینین این مستند رو و یه تسبیح هم کنار دستتون باشه تسبیح خدای بزرگ رو بگین. میگن سیر در آفاق؟ دیدن این مستند رو بذارین جز عبادات اصلا و هرجاش گفت،"شانس" جایگزین کنین با "خدای قادرِ بی‌همتا" 

+ بلاخره بعد از مدت ها یه کتاب هم دست گرفتم، هزار و یک شب. جلد اولم و تا اینجاش خوب بوده... جالبه خوندن داستان هایی به این قدمت... :)

از ته دل آرزو میکنم، هرجا هستین خوب باشین و تاج سلامتی، بالای سرتون :)

۱۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۳۳
ارکیده ‌‌‌‌

حالمم خوبه، خداروشکر :)

۱۰ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

1. فاصله مثل تَرَک روی شیشه است . هرچقدر هم کم امّا وقتی افتاد دائم هراس شکستن و ریختن داری . پاره‌پاره . تیزتیز ...

فرشید فرهادی

 

2. ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺯﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺷﻮﻫﺮﺵ/ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﺣﻘﺎﻕ ﺣﻖ ﻫﻤﺴﺮﺵ/ ﻣﺜﻞ ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ/ ﺷﻮﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺳﺮش/ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ... ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻋﺮ ِ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ/ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ/ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ ... ﻧﺪﺍﺭﺩ؟ ! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﻄﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ/ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺵ/ ﺳﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﯿﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪ ﻭ/ ﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﯼ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﺮﺵ/ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻻﺍﺑﺎﻟﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ/ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﺳﻤﺘﺶ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ/ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﺵ/ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭﺵ/ ﻻﺟِﺮَﻡ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ/ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﻨﮕﺮﺵ/ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ... ﻣﺜﻞ ِ ... ﺷﺒﯿﻪِ ... ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ! ﺧﺴﺘﻪ ! ﻫﻤﯿﻦ/ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ، ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﺍ، ﻓﺮﺽ ﮐﻦ ... ﺧﺴﺘﻪ ﺗَـﺮَﺵ!

رضا طبیب زاده

 

3. محو توی غبار برگردی / به خودت سوگوار برگردی / او نباشد تو را صدا بزند/  باز بی اختیار برگردی / - به خدا شوخی قشنگی نیست / بروی پای دار برگردی/  خسته باشی از آنچه می بینی/ خسته باشی... به غار برگردی...

محسن انشایی

 

4. وقتی میگویند نیست...برق را گفته باشند یا کاغذ، من یاد تو می افتادم!

علیرضا روشن

 

5. یه جوری بریدم از این زندگی/ که روزام و تو گریه حل می کنم / من انقد از آغوش تو خالی ام / که هر شب خودم رو بغل می کنم...

پویاجمشیدی

 

6. آشوب، همان حس غریبی ست که دارم/ وقتی که به لب های تو لبخند نباشد/ درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست/ در تک تک رگ های تو هر چند نباشد/ من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر/ زنجیرنگاه تو که پابند نباشد/  وقتی که قرار است کنار تو نباشم/ بگذار زمان روی زمین بند نباشد...

رویا باقری

 

7. تشدید در اُحِبُّ پر از ریزه کاری است / یعنی که دوست دارمت این روزها شَدید!

مصطفی نجفی

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۵
ارکیده ‌‌‌‌

عجب شروعی ...

عجب سالی ...

# من_یک_خرافه_پرست

۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۳
ارکیده ‌‌‌‌