روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

اولین بار تو را در ته فنجان دیدم
فالِ من بودی و چون ماه، درخشان دیدم

بعد یک عمر که طی گشته به دلتنگی ها 
گوئیا آنچه دلم خواسته بود آن دیدم

کافه و پنجره ای باز و نسیمی دلچسب 
در خیالم سرِ زلفِ تو پریشان دیدم

موج میزد نگهت بر دلم از سمتِ افق
چشم های تو چو دریای خروشان دیدم

می تراوید ز اجزاء وجودم همه شعر
قهوه ی چشمِ تو را مست و غزلخوان دیدم

بودی اندر کف و گویی که جهان از من بود
خویش را پیشِ تو سرگشته و حیران دیدم

آمدی پای نهادی به کویرِ دلِ من
و به یُمنِ قَدمت بارشِ باران دیدم

تو همان نقطه ی اوجِ همه آمالِ منی
که بسی در پیِ تو، من غم دوران دیدم

تو به هر بیتِ دلم شاه نشینِ غزلی
که تو را مطلعِ هر شعر، به دیوان دیدم

دل به دریا زده ام، باش و مگو از رفتن
که پی ساحلِ تو، هجمه ی طوفان دیدم

مهدی امیری

پ.ن:تو همان نقطه ی اوج همه آمال منی، لیله ارغائب، چه آرزو کنم غیر از تو ...؟ :)

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

وقتی حس کردم یه شیشه ی نازک تو دلم خرد شد. حس کردم چیزی شکست و فرو ریخت، تنها کسی که اون موقع به سراغم اومد، تو بودی...گله کردم...

چند دقیقه طول کشید..؟ به اندازه ای کم که نفهمیدم؛ کِی همه چیز برگشت سر جای قبل؟ فیلم رو از لحظه ی قبل فروریختن عوض کردی... معرکه ای تو! 

تو، تو، تو....

از تکرار نامت، مست میشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۴
ارکیده ‌‌‌‌

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۷
ارکیده ‌‌‌‌

1. من خوشبختی را از صدای رفتنش شناختم. / ژک پره ور 

2. برای خلق یک دنیا همه چیز لازم نیست. باید خوشبختی باشد و دیگر هیچ. /پل الوار

3. برداشتن گامی نو، به زبان آوردن واژه ای نو، همان چیزی ست که مردم بیش از هر چیز از آن می ترسند. /فئودور داستایفسکی

4. پس عشق بورزیم، پس عشق بورزیم/ و زین زمان گذرا / بشتابیم، لذت ببریم. / آدمی را بندری نیست. / زمان را ساحلی نیست. / زمان می گذرد، و ما درگذریم. / آلفونس دو لامارتین

5. میان آفتاب‌های همیشه زیبایی ت، لنگری‌ست / نگاهت، شکست ستم‌گری‌ ست / و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگری‌ ست. / احمد شاملو

6. زندگی چنان بزرگ و عمیق است که مغاک آسمان. تنها از روزنه ی باریک وجود خود، می توان به آن نگاه کرد. ولی از این روزنه، بیش از آنچه میبینی، احساس می کنی. / فرانتس کافکا

7. من این راز را کشف کرد ه ام که فرد بعد از بالا رفتن از یک تپه بلند تازه متوجه می شود تپه های زیادی برای بالا رفتن وجود دارد. / راه طولانی تا آزادی - ماندلا

8. هر آدمی بالاخره یه روزی به چیزی یا کسی که ترک کرده برمیگرده، نه اینکه بخواد دوباره به دستش بیاره، نه اینکه بخواد دوباره داشته باشدش یا اینکه دوباره باهاش باشه، نه؛ اشک هایی هست که باید ریخته بشه، ممکنه چند روز بعد، ممکنه سال ها بعد ولی بالاخره هر آدمی یه روزی میاد سراغ اشکای به تعویق افتادش .../ بابک زمانی- بعد از ابر

9. حالا که آمدی بزنی، اول ای تبر/ اینجای سینه ام بزن.. اینجا که پیش از این / یک شاخه بود در تنم و دستۀ تو شد / احسان پرسا

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۳۶
ارکیده ‌‌‌‌
- تو ازدواج کردی...
- آره احمقانه ست، نه؟
- تو هیچ وقت نمی خواستی دوست دختر کسی باشی و الان همسر یه نفر شدی!
- خودم هم غافلگیر شدم. اتفاقیه که افتاد...من فقط یه روز از خواب بیدار شدم و می دونستم...
- چی رو می دونستی؟
- این که هیچ وقت در مورد تو مطمئن نبودم.

500days of summer- 2009
۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۲
ارکیده ‌‌‌‌