روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۲۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

شبی که فیلم ترسناک دیدی، با همه شب های قبل و بعدش فرق داره!

مهم نیست چقدر به خودم بگم همه ی اینا فیلمه، ذهنم ادامه شو خیلی وحشتناک تر میسازه... دیشب پلک بهم نذاشتم! اگه هم گذاشته باشم یه لحظه فکرش رهام نکرد :/


پ.ن: فیلم رو پیشنهاد نمیکنم، اصلا جالب نبود. 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۳:۴۹
ارکیده ‌‌‌‌

با خودم میگویم "آزادم". چشم هایم را میبندم و سخت و عمیق به فکر فرو میروم که چقدر آزادم، اما واقعا از معنای آن سر در نمی آورم.  فقط میدانم تنهای تنها هستم. تنها در مکانی ناآشنا، مثل کاشف یکه ای که پرگار و نقشه اش گم شده باشد‌. میخواستم همین جوری آزاد باشم؟ نمیدانم و دیگر فکرش را رها میکنم.

کافکا در کرانه- هاروکی موراکامی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۴۸
ارکیده ‌‌‌‌

انصاف نیست توی یه خانواده مذهبی و توی یه کشور جهان سوم که با همه دنیا سر جنگ داره به دنیا بیای. از همون اول تا آخر زندگیت تعیین تکلیف شده باشی.

انصاف اینه دوباره بیاریم این بار تو ونیز، یه خانواده مسیحی، یه صدای خوب بهم بدی، دوست دارم بخونم.

دوباره امتحانم کن. ببین انتخابت میکنم...؟


#چرندیات یه ذهن خسته

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۳۸
ارکیده ‌‌‌‌

اگه ابر بودم

اگه برف

اگه روباه نارنجی

اگه پری دریایی

اگه وال آبی

اگه یه جوونه

اگه بارون

اگه یه قطره

خوشحال تر بودم...

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۴
ارکیده ‌‌‌‌

مریم جان پیشنهاد فیلمی رو داد که خیلی به دلم نشست. توضیحات خودش رو میذارم و پیشنهاد میکنم ببینید. دیالوگ های قشنگی داره :)

    "بعضی وقتا دنبال یه چیزایی میگردی که حتی نمیدونی چیه! مثل اسم فیلمی که فقط یه دیالوگش رو توی یک آهنگ شنیدی! بدون هیچ نشونی ای!تمام وقتت رو میذاری تا فکر کنی اون چه اسمی میتونه داشته باشه؛ چه چیزی میتونه بیش از حد شیرین باشه؟ اینکه اسمشو پیدا کنی! و چی خیلی شیرین تره؟ که اون فیلم ارزش اون همه وقت صرف کردن برای پیدا کردنش رو داشته باشه! ما آدما اصولا برای اشخاص نامه مینویسیم اما سوال اینجاست که چرا برای «چیزها» نامه ننویسیم؟ منظورم

«عشق»، «زمان» و «مرگ»ـه!

شاید گرفتن جواب از این سه چیز غیرممکن بنظر بیاد اما چی میشه اگر اون سه چیز این نامه ها رو بخونن و در حالی که روی مرز واقعیت و رویا هستن وارد زندگیتون بشن و نظرتون رو تغییر بدن..؟"


پ.ن: مریم! فقط اون متنی که بعد کپی متنت، ظاهر میشه :| :))

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۰۷
ارکیده ‌‌‌‌

با این که من عاشق هدیه (جایزه) ام. اما اگه قرار باشه بین هدیه گرفتن و هدیه دادن یکی رو انتخاب کنم، حتما هدیه دادن رو برمیدارم! بس که خوشحاله، بس که مهربونه :)

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

یکی از بزرگان گفت پارسایی را چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخن‌ها گفته اند گفت بر ظاهرش عیب نمی‌بینم و در باطنش غیب نمی‌دانم

 

هر که را جامه پارسا بینی                             پارسا دان و نیکمرد انگار

ور ندانی که در نهانش چیست                         محتسب را درون خانه چه کار

 

پ.ن: حس میکنم الان برای بعضیا، برعکس شده؛ که هر آخوندی ببینن یه برداشت بد داشته باشن...
۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۳۵
ارکیده ‌‌‌‌
یبار تصمیم گرفتم یه لیست از ترس هام بنویسم تا بعدا کم کم بتونم باهاشون مواجه بشم. توی لیستم از دست دادن های زیادی هست، چیزایی که هیچ وقت نمیشه جلوشونو گرفت. بعضی از ترس ها هم شاید عجیب باشن مثل ترس از حرکت سریع یا ماشین های سنگین در حین رانندگی، که فکر کنم با تمرین میشه برطرفشون کرد.
اما امروز یه چیز جدید دیدم، یه ترس پنهان... چیزی که باعث میشه وارد خیلی از بحث ها نشم، دور آدم هایی که زبون تندیی دارن رو خط بکشم و خیلی وقت ها فکرهام رو برای خودم نگه دارم.
من از توهین میترسم. از این که کسی با لحن تند باهام صحبت کنه،‌ قضاوتم کنه و با رفتار و کلامش بهم توهین کنه خیلی میترسم. میدونم که همه از توهین بیزارن ولی شاید مثل من به خاطر ترس از توهین، خودشونو از گفت و گوها کنار نکشن. شاید مثل من اگه راننده اتوبوس بلند بگه: " پس چرا ایستگاه قبل پیاده نشدی؟" بغض نکنن و تا آخر روز حالشون بد نشه...
خب حالا حداقل میدونم ریشه اش کجاست... شاید بشه تمرین کرد... شاید بشه نترسید...
۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۲۸
ارکیده ‌‌‌‌

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را...

رضا کاظمی

پ.ن: جهت تلطیف فضا :)

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۵۷
ارکیده ‌‌‌‌

گروهی حکما به حضرت کسری در به مصلحتی سخن همی‌گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش چرا با ما در این بحث سخن نگویی گفت وزیران بر مثال اطبا اند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را پس چو بینم که رای شما بر صوابست مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد.

چو کاری بی فضول من بر آید                                    مرا در وی سخن گفتن نشاید

و گر بینم که نابینا و چاه است                                  اگر خاموش بنشینم گناه است


پ.ن: خیلی قشنگ میگه،‌ وقتی که به حرفت نیازی نیست،‌ هیچی نگو عزیزم :)

پ.ن.2: محبوبه جان حالا مچمو نگیر که چند روز ننوشتم :|

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۲
ارکیده ‌‌‌‌