روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

اینایی که خیلی مستقیم و صریح در مورد اسم بچه اظهار نظر میکنن و تعیین تکلیف میفرمایند، رو درک نمیکنم... بعد از اون جلسه، تصمیم گرفتیم دیگه اسم انتخابیمون رو جایی نگیم تا روز تولدش! خوب بود تا دیروز که تتمه ی اون جلسه برگزار شد... حال بدش هنوز باهامه.

خدایا بهم ظرفیت بده، الان و این روزها بیشتر از همیشه نیاز دارم به یه دل دریایی که اظهار نظر های مختلف رو بشنوم و بهم نریزم. میدونم وقتی به دنیا بیاد، خیلی بدتر میشه... یکی میگه چه لاغره، یکی میگه چاقه، یکی میگه سیاهه یکی میگه پر موه... خدایا ظرفیتشو بهم بده بشنوم و خم به ابرو نیارم. خالقش تویی و صنع تو بی نظیره..

خدایا کمکم کن با زبونم کسی رو نرنجونم. اگر بعدها دیدم کسی در موقعیت الان من هست، حداقل من با کوچک ترین حرفی، ناراحتش نکنم...

خدایا به هردومون صبر و ظرفیت بده، برای سالم گذشتن از این مرحله زندگی...

۲۸ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۱ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۰:۵۴
ارکیده ‌‌‌‌

دارم ذخایر کتاب غیردرسیم رو پر میکنم (هری‌پاتر، رمان، شهید مطهری و کتابای تربیتی )

ذخایر فیلمم رو هم پر میکنم (البته با یک سری محدودیت های زیاد که اشاره کردم :| )

اگه‌ قرار باشه ترم دیگه‌ رو مرخصی نگیرم و کج دار و مریز‌ خودمو برسونم، باید ذخایر درسیم رو هم پر کنم!

امیدوارم این ذخیره سازی ها، برای حداقل یکی دوسال مرخصی، کافی باشه...

 

+ چیزی‌ رو جا ننداختم؟ :)

۱۴ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۸ ، ۲۲:۰۲
ارکیده ‌‌‌‌

و اما از احوالات...

+ تابستون که شروع میشه، مدل برنامه ریزی هم فرق میکنه. بولت ژورنال و پلنر  هفتگی رو جمع کردم و پلنر ماهانه رو مجددا نصب کردم، کارها و رویدادهای مهم هر روز رو مینویسم و اگر احیانا کارهای روزانه خیلی زیاد بود و دائم توی ذهنم چرخ میزد، توی نت گوشی مینویسم.

+ توی این بیست روز بعد امتحانا، رفتم دکتر تغذیه و رژیم بارداری گرفتم، مشاوره قلب رفتم. کتاب "من و کودک من" دکتر فیض رو خریدم، خیلی عالیه! کلاس های بارداری هم شروع شده، بسیور خوب بود. خلاصه که دارم آماده میشم :))

+ هنوز سر خریدا و سیسمونی نرفتیم. باید کم کم اتاقشو آماده کنم، ایده هاتون رو برای تزئینات خصوصا کارای نمدی پذیرایم (ممنون از آلاء عزیزم بابت پست اختصاصی *-*)

+ اولین تکون! دراز کشیده بودم گاندو میدیدم که یه لحظه انگار توی دلم یه حباب ترکید! اولین بار بود، شوکه شدم و شک کردم :)) از چند روز پیش حبابا بیشتر شده ولی ناواضحه جوری که نمیشه مطمئن بود تکونای کوچولومه یا قل قل دل! :)

+ خیلی وقت بود دل درست نمیشد کتاب بخونم، بلاخره "بازمانده روز" رو تموم کردم ‌و اولین کتاب هری پاتر رو ۲ روزه خوندم. تمام صحنه های فیلم جلوی چشمم میومد. هنوز نمیتونم تصمیم بگیرم، کتاب دلچسب تره یا فیلم؟ :)

+ فیلمممم هم دیدم! بیشتر سعی میکنم فیلمای انیمیشنی یا فیلم با حاشیه امن ببینم :)) با وجود این که بدم نمیاد یکی دوتا فیلم ترسناک ببینم، حسابی خودمو نگه داشتم :دی فیلمایی که دیدم همشون خوب بودن ولی در حدی نبوده که معرفی کنم.

+ خدایا چرا اینقدر توی خونه کار هست؟! من توی ایام درس و دانشگاه، چیکار میکردم؟! گاهی وقتا اصلا گذر زمان رو نمیفهمم و بعدا که‌ میخوام تعریف کنم، میبینم چیز خاص قابل ذکری نیست ولی همش مشغولم و تقریبا سرپا! خاصیت خانه داریه البته...

+ ببخشید پست خیلی گزارش گونه و دم دستیه ولی دوست داشتم حال این روزها ثبت بشه :)

۱۸ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۲۲:۳۹
ارکیده ‌‌‌‌