روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

سلام :)

لیست فیلم هایی که دیدم، توی تب سینما رو آپدیت کردم. ولی فکر میکنم خیلی به دردتون نمیخوره، چون هم کلی ه و هم به الان که امتیاز های قبل نگاه میکنم، حس میکنم خیلی کیلویی(!) نمره دادم و الان نظرم عوض شده...

به ذهنم رسید چندتا لیست خاصِ پیشنهادی درست کنم مثلا فیلم های حال خوب کن یا تینیجری یا ... نظر شما چیه؟ خواهان داره آیا؟

چه لیستی رو پیشنهاد میدید؟

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۱۸
ارکیده ‌‌‌‌

فیلم یا کتاب؟

مسئله اینه.

 

+ وقتای مفیدم برای هر دو کمه و دوراهی انتخاب، یکم سخت. قبلا این نظر رو نداشتم ولی الان میگم، فیلم/سریال خوب میتونه به اندازه کتاب، عالی و مفید باشه‌. یعنی میخوام این کلیشه رو بشکونم که همیشه کتاب برتره. به نظر من خیلی وقتا فیلم های خوب میتونن اندازه چندتا کتاب حرف برای گفتن داشته باشن، اونم توی دو ساعت! و البته نکته ی خیلی مهم، کسیِ که داره فیلم رو میبینه، که تا چه حد مخاطبِ سینما است و تا چه اندازه درکش میکنه و در درجه بعدی انتخاب خوب فیلم و سریال ه. 

نظر شما چیه؟ به نظرتون این دوتا قابل مقایسه هستن؟ یا قطعا و حتما برتری با کتابه؟ :)

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۴۸
ارکیده ‌‌‌‌

ننوشتن چطوره؟ اولش سخت بود، الان عادی تر شده... دیدم خیلی راحت میشه محو شد، خیلی راحت میشه از فضاهای مجازی فاصله بگیری و هیشکی هم نفهمه. عوضش تایم استفاده از گوشی‌ خیلی خیلی کم شد... قدم بعدی تلگرامه...

همه تلاشم اینه به اون آرامشی ‌برسم که قبلا داشتم و جالب اینه که اصلا نمیدونستم هست، تا رفت خرده خرده...

 

+ پیشنهاد سریال:  Bridgerton برای دوستداران داستان های کلاسیک انگیسی. البته اصلااا به حد رمان های جین آستین نمیرسه. Mr Queen ، یه سریال کره ای خوب. ۷-۸ قسمت اول عالی بود، متفاوت بود و خنده دار. بعدش ولی کلیشه سریال های کره ای شروع میشه با این حال خودش رو از تا نمیندازه و زیادی کشش نمیده. دوسش داشتم، حسابی خندوندم.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۴۴
ارکیده ‌‌‌‌

۱. غمی نجیب نهفته است در دلم، که مرا / رها نمیکند احساس دوست داشتنت/ تو آن دقایق شیرین خاطرات منی/ ببر مرا به تماشای باغ نسترنت/ محمد سلیمانی

۲. شد کوچه به کوچه جست و جو عاشق او/ شد با شب و گریه روبه رو عاشق او/ پایان حکایتم شنیدن دارد/ من عاشق او بودم و او عاشق او/ ایرج زبردست

۳. امروز آبروی من است این که میرود/ پنهان کن اشک های مرا، آسمان، ببار/ محمدمهدی سیار

۴. و چای دغدغه عاشقانه خوبی است/ برای با تو نشستن بهانه خوبی است/ حیاط آب زده؛ تخت چوبی و من و تو/ چقدر بوسه... چه عصری... چه خانه خوبی است/ حسن صادقی پناه

۵. از نو برایت می نویسم... حال همه ما خوب است

اما تو باور مکن! سیدعلی صالحی

۶. لب های تو اندوخته آب حیات است/ اسراف مکن این همه در مصرف خنده/ غلامرضا طریقی

۷. ...بعد

بر مبل نشستی 

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی

پنهانی، برگوشه تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا میکند

برای دیدن هیچ کس نیامده است/ گروس عبدالملکیان

 

+ شماره ها ترتیبی ندارن...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۰۵
ارکیده ‌‌‌‌
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۳۵
ارکیده ‌‌‌‌

توی این روزای آخر سال سریالی که چند ماهیه خیلی آروم دارم میبینم رو تموم کردم و حالا اومدم در موردش بنویسم.

" بازماندگان" سه فصله، جمعا ۲۸ قسمت به همراه یک پیش درآمد. تمام شده. ساخت آمریکا است و در مورد ژانر هم مفصل توضیح میدم.

فکر میکنید اگر یک آن که دارید با مادر، همسر یا بچه تون صحبت میکنین، غیب بشن به معنی واقع کلمه "محو" بشن، چه اتفاقی میافته؟ این سریال در مورد این واقعه است. در ۱۴ اکتبر، ۲ درصد جمعیت کل کره زمین، از صفحه هستی، نیست میشن و فقط میدونیم رفتن. به کجا؟ خدا میدونه. ۲ درصد نسبت به کل جمعیت، زیاد نیست ولی روی جامعه و ادم ها اثر ژرفی گذاشته...

فصل اول، داستان رو با وقایع سه سال بعد از عزیمت ناگهانی شروع میکنه. درسته شاید این اتفاق یکم تخیلی به نظر بیاد ولی سریال کاملا واقع گرا است. خیلی قرار نیست در مورد چرایی اون اتفاق برامون توضیح بده و فانتزی باشه بلکه ما با عکس العمل های کاملا طبیعی و رئال آدم ها و جامعه سروکار داریم و چقدر خوب اونها رو درآورده...

فصل دوم رو اگر کتاب بود، میگفتم ژانر رئالیسم جادویی داره و حتی بقیه فصل ها؛ یعنی در فضای رئال داستان، یه اتفاقات جادویی میافته که کاملا توی داستان جای خودشو پیدا میکنه و به نظرتون حتی عجیب نمیاد. ژانر این سریال خیلی متنوعه و از درام تا معمایی و فراطبیعی و فلسفی رو پوشش میده...

فصل سوم، داستان خیلی اوج میگیره، بسیار پر کششه و از طرفی به بعد فلسفی و عمق اون اضافه میشه...

سریال The Leftovers همون طور که از اسمش پیداست در مورد بازماندگان واقعه است، اما اگر صبور باشین، به همه سوالات جواب میده و خیلی عالی تموم میشه. یه پیش درآمد داره (قسمت ۰) که پیشنهاد میکنم قبل از شروع سریال حتما ببینید، برای ورود به فضای داستان، بسیار عالیه.

Leftovers هم برای من مفرح و هیجان انگیز بود و هم خیلی قسمت ها به فکر فرو برد. دیالوگ های فلسفی خوبی هم داره که اگر ساده از کنارشون رد نشید، شاید دیدتون رو به بعضی مسائل عوض کنه...

 

پیشنهادش میکنم، امیدوارم شما هم دوستش داشته باشید :)

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۲۲
ارکیده ‌‌‌‌

سلااام 

+ صدای منِ خسته رو از آشپزخونه ی دست گل می شنوید :دی خب دیگه آخرای خونه تکونیه. امروز هر چی خواستم بیخیال بقیه اش شم، جو خونه تکونی نمیذاشت و خداروشکر خیلی از کارام انجام شد. واقعاا خونه امون تکوندن میخواست، یه نفسی کشید :)

+ پسر جون خیلی قشنگ تر راه میره. احساس سبکی میکنم، یه بار نگرانی از دوشم برداشته شد...

+ با این که قصد نداشتم و عید دیدنی آنچنانی هم نداریم، ولی خرید عید هم کردم. لباس پارسا هنوز به دستم نرسیده... کاش تا شنبه برسه و کاش مثل عکسش خوب باشه :|

+ برای همگی یه عالمه حال خوشِ بهاری آرزو دارم ^-^

+ فردا، دوهزار روزگی این وبلاگ (:

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۳
ارکیده ‌‌‌‌

فکر نمیکنم به این سوال بشه یه جواب مطلق داد..

من توی یه قاب های خاصی از زندگیم، کاملا احساس خوشبختی کردم، مثلا چند روز پیش که از خرید میومدیم، یه دست پسری توی دست من بود و یه دستش به دست بابا، قدم قدم با کفش های سوت سوتیش راه میرفت. یه لحظه احساس کردم چقدر خوشبختم، همسری که عاشقشم، یه پسر ناز و دوست داشتنی، سلامتی و حس خوب بابت کارهایی که انجام شده بود.

اما خیلی وقتام هست که احساس بدبختی و گیر افتادن کردم، وقتایی که پسری بهانه گیر میشه، وقتایی که خلوتی برای خودم ندارم و وقتایی که فکر میکنم توی زندگی شخصیم، به هیچ جایی نرسیدم... حس خفگی بهم دست میده.

ولی غالب اوقات، معمولی ام... حس همیشگی ام، نه خوشبختی ه و نه بدبختی. فکر میکنم هممون اندازه هایی از خوشبختی و رضایت شخصی رو داریم که اغلب یادمون میره. مثلا چند روزی که افت زد به لبم و هر چیزی میخوردم، زجر بود. یا وقتی پارسا بدخواب میشه، فکر میکنم چرا قبلش حواسم به این نعمت نیست؟ چرا برای خوشبختی دنبال قاب های خاصم؟ چرا هر روز قدر تک تک لحظه هایی که خوب سپری میشه و یا حداقل بد نمی گذره رو نمیدونم؟

+ ما هممون خوشبختیم، فقط حواسمون نیست :)

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۱۴
ارکیده ‌‌‌‌

گرچه دیر، ولی بالاخره پسرم اولین قدم هاش رو به تنهایی برداشت و امتی رو از نگرانی درآورد. :))

می ترسید و ذوق میکرد. البته نمیدونم در اون چندتا تلاشِ موفقش، بیشتر ما ذوق کردیم و دست زدیم یا خودش ولی حس خوبی بود... خیلی... الان یه کوچولو حس مامان باباها از موفقیت بچه هاشون رو میفهمم، باور کنید خیلی متفاوته از چیزی که خود آدم حس میکنه :)

 

+ پارسا دیر راه افتاد. متفاوت بود از اولش. مثل بقیه بچه ها چهاردست و پا نرفت، نشستنی میرفت. یک ماه بود که تازه چهار دست و پا رفتن رو یاد گرفته بود و دیشب برای اولین بار راه رفت. من نگران نبودم تا دو هفته پیش که برای چکاپ ۱۶ ماهگی رفتیم دکتر و از اون روز، مثل قبل نشدم... خوشحالم که دو هفته بیشتر منو توی اون برزخ نگرانی نذاشت پسری... :)

++ پست قبلی، ادامه داره. این پست رو ولی نمی شد ثبت نکنم :)

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۳۷
ارکیده ‌‌‌‌

بین کسی که دوستون داره و کسی که دوسش دارین، کیو انتخاب میکنین؟

منظورم یجور عشق یک طرفه است.

 

+ کامنت ناشناس هم قبوله، فقط جنسیتتون رو هم بگین.

++ خودمم میگم، به همراه نتیجه اگر حاصل بشه :)

+++ کامنتا جایزه داره :دی شوخی کردم ولی همه بگین دیگه :))

۲۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۰۹
ارکیده ‌‌‌‌