روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

- نیازی نیست همه دوستت داشته باشن، فین

  فقط چندتا آدم خوب کافین

The Greatest Showman 2017

پ.ن: خب من عاشق فیلم موزیکالم. برای کسایی که دوست دارن، پیشنهاد میشه :)

۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۵۷
ارکیده ‌‌‌‌

دید و بازدیدهای عید خوب بود اگه شبیه خاله بازی نمی شد. اگه هرجا میخواستیم بریم مجبور نبودیم با چندتا خانواده، اونام با چندتا دیگه... هماهنگ کنند. اگه وسط از این خونه به اون خونه رفتن، توی این هوای عالی گردش هم میرفتیم. اگه هرجا میرفتیم مجبور نبودیم حتما چیزی بخوریم. اگه تو مجلس سکوت برقرار نمیشد و همه معذب نمی شدند. اگه ...

دید و بازدید عید خوبه، خصوصا دیدن آدم هایی که شاید یک سال ندیدیشون. مهمون اومدن خوبه، خیلی هم خوبه.

ولی اون تلخی هاشو چیکار کنم...؟ باعث میشه آرزو کنم این عید تموم شه بره، راحت شیم...


۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۴
ارکیده ‌‌‌‌

امسال یعنی پارسال اولین خونه تکونی اساسیم رو انجام دادم! جیغ دست هورا به افتخار خودم و همسری...! :))

البته چندتا تجربه خوب پیدا کردم که ۱. دختر خوب، آشپزخونه‌ رو همیشه پاکیزه نگه دار! ۲. آشپزخونه رو دست کم نگیر!  ۳. آشپزخونه اولین مرحله از خونه تکونیت باشه نه آخری! (معلومه چی کشیدم سر آشپزخونه؟!)  ۴. خونه تکونی لازمه و میتونه خیلی لذت بخش هم باشه به شرط این که نذاری دم آخر و از اوایل اسفند شروع کنی.

باید برای ماه جدید پلنر درست کنم. گزارش برنامه‌های چندماه اخیر رو هم ننوشتم، بنویسم. دیگه این که... روزهای جدید سلام! تقلاهای آخر سالی تموم شد و حالا میشه برگشت به روال عادی زندگی، خوشحالم‌ :)


دوستان عزیز عیدتون مبارک! ایشالا با یه برنامه جانانه سال خیلی خوبی برای خودتون رقم بزنید و نگاه و لطف خداوند رو در همه حالت داشته باشید ان شاءالله. :)

۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۱۱
ارکیده ‌‌‌‌

از صبح تا حالا سر آشپزخونه ام و تازه نصفش تموم شده... خسته شدم :(

خونه تکونی گرچه لازم است ولی خر عست... :(

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۴۴
ارکیده ‌‌‌‌

لیست فیلم ها رو وارد کردم، خیلی طول کشید! هنوزم هست ... 

اونایی که روی هارد ندارم، سخته لیست کردنشون...

تب های جدیدمو دیدین؟ :)

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۲۸
ارکیده ‌‌‌‌

1. اشتیاقی که به دیدار تو دارد دلِ من

 دلِ من داند و من دانم و دل داند و من


2. لا النثر نثرٌ و لا اشعر شعر... اذا ما همستِ: احبک!

نه نثر، نثر خواهد بود و نه شعر، شعر... اگر آهسته زیر لب بگویی: دوستت دارم...


3. و مادر مثل گنجشک است به گمانم. همیشه رو دیوار یا درخت سر و صدا می کند، بی آنکه به چشم بیاید

و فقط وقتی متوجه نبودنش می شوی که دیگر نیست... 


4. تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم...


5.قصه غصه یعقوب همین بود که کاش

بادها عطر که دادند...خبر هم بدهند...


6. هر که رفت از دیده، داغی بر دلِ ما تازه کرد

بر زمینِ نرم، نقشِ پا نمایان می شود


7. کار ما شاید این است که

صبح ها وقتی خورشید در می آید

متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم.

آسمان را بنشانیم میان دو هجای« هستی» ...


8. زن، مرد ثروتمند یا پرآوازه و یا حتی شاعر نمی خواهد... مردی می خواهد که اندوه چشم هایش را درک کند و آن گاه به قلبش اشاره کند و بگوید:

«غمت مباد! وطن تو اینجاست...»


9. غلط است هر که گوید که به دل ره است دل را

   دلِ من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد...


10. دیوانه تر از خویش کسی می جستم

     دستم بگرفتند و به دستم دادند...


11. دوست داشتنت 

پیراهن من است

می پوشم و از یاد می برم

که جهان جای غمگینی ست

و تو از هیچ جنگی بر نمی گردی

دوست داشتنت

پیراهن من است

می پوشم و به یاد می آورم

زنی خیالبافم

که تو را هرگز نخواهد دید...


12. لا تقسوا علی أنثی إلا فی عناقها...

    به زن ها سخت نگیرید... مگر به هنگام در آغوش کشیدنش...!



1. شاعر؟   2. محمود درویش   3. محمدرضا بایرامی    4. حمید مصدق    5. حامد عسکری    6. بیدل دهلوی    7.سهراب سپهری   8. نزار قبانی    9. وحشب بافقی    10. سعدی   11.مژگان عباسلو    12. محمود درویش

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۲۵
ارکیده ‌‌‌‌

پنج شنبه عصر رفتیم سمیرم، یه ویلا گرفته بودیم سد قره آقاچ، یه سد خاکیِ قوسی که آبش البته نسبت به سال های پیش خیلی کمتر شده.

نمایی از کنار سد و مخزنش

صبح جمعه راه افتادیم برای آبشار آب ملخ، بهمون گفته بودند که حدود 6 کیلومتر از راهش خاکیه؛ جاده خوبی هم نبود ولی بعدا دیدیم ارزشش رو داشت :)

تا روستای آب ملخ، ماشین میومد ولی از اونجا تا آبشار رو باید پیاده میرفتیم، قرار بود 15 دقیقه راه باشه ولی ما حدود یک ساعت تو راه بودیم. مسیر فوق العاده بود! هرچی بگم کم گفتم... خیلی بکر، همه رنگ ها تازه، هوا لطیف و فقط صدای جاری آب...

در نهایت رسیدیم به آبشار اما چون دیر شده بود و نگران بودیم بارون بگیره یکم اونجا موندیم و برگشتیم. چون فکر میکنم عکس هام حق زیبایی آبشار رو ادا نمیکنه، ازش عکس نمیذارم :)


در انتها این سفر چندتا نکته خوب داشت برام :

1. سفر با همراه های جدید که انصافا همسفرهای خوبی بودن و کلی بودن باهاشون خوب بود. :)

2. فهمیدیم الان وقته سفره! این مسیری که پیاده رفتیم اگه جوون نبودیم سخت بود برامون و اگه بچه ای هم داشتیم اصلا نمیشد همراهش کرد، پس بهترین حالت رو ما داریم الان! باید نهایت استفاده رو کرد، دارم به تور های گردشگری فکر میکنم... ای کاش بتونم یه جای مناسب پیدا کنم. 

3. تو سفر باید راحت گرفت و نهایت تلاش رو کرد که حس خوبت نپره حتی اگه هوا خیلی سرده و بخاری نفتی دائم خاموش میشه و بعضیا خر و پف میکنن و ... باید راحت گرفت و خوش بود :)

4. ارکیده! از لحظه لحظه زندگیت نهایت استفاده رو بکن! فقط همین :)

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۰
ارکیده ‌‌‌‌

سه تا تب جدید واسه وبلاگ میخوام بزنم:

کتاب ها و فیلم ها و گردشگری ها :)

کتاب رو از سال ۹۷ وارد میکنم. فیلم ها رو اگه حسش بود همه رو میزنم و اگه نه از ۹۷ جدید ها رو وارد میکنم و گردشگری ها رو هم از ۹۴ :)

بعدشم آرزو میکنم سومین تب کلی پر و پیمون تر از اون دوتای دیگه بشه :)

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

دیشب تموم شد. سریال ۵۲ قسمتی My Golden Life‌. به طور کلی قشنگ بود، هرچند خیلی طولانی بود و چند ماهی درگیرم کرد. دیشب با گریه تموم شد؛ آخرین قسمت، مردن محبوب ترین شخصیت بود. پدر خوب و از خود گذشته خانواده. بازیگرش واقعا خوب این نقش‌ رو درآورده بود.

دیشب اونقدری غصه دار بود که خیلی جلو خودمو گرفتم به هق هق نیوفتم، صبح با چشمای پف کرده بلند شدم. میدونم، میدونم. همه ی اینا فیلمه. میدونم... اما نمیتونم خودمو نذارم جاشون، حتی یه لحظه این فکر از سرم بیرون نرفت که اگه من بودم اگه من یکی از عزیزانم رو از دست میدادم، چه حالی داشتم و با خودم همش تکرار میکردم، خدایا صبح بشه، قدر همشونو میدونم. خدایا قول میدم... یه بار از مهرداد پرسیدم، بارزترین خصوصیت اخلاقی من‌ چیه؟ گفت پای فیلم ها گریه میکنی! من که هیچی، دیشبیه رو اونم میدید تحت تاثیر قرار میگرفت...


پ.ن: ببخشید بابت اسپویل کردن فیلم :/

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۱۱
ارکیده ‌‌‌‌

یکی از شیرین ترین خیال هام اینه:

متولد می شدم به جای اون دختر کوچولوی فیلم "The Fox and The Child"، یه دوست نارنجی پشمالو برای خودم داشتم. البته آخر داستان رو عوض می کردم و تا آخر دوست صمیمی هم می موندیم.‌ ^-^

پ.ن ۱: روباه قشنگم، پشمالوی نارنجی :)

پ.ن ۲: جای خرگوش Zootopia هم میشد حتی :))

پ.ن ۳: حتی راضیم به عروسک روباه، توی انیمیشن The Little Prince ... :(

به نظرم هر آدم دوست داشتنی یه ربطی به روباه داره....

۱۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌