روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۴۲ مطلب با موضوع «نارنجی (انرژی)» ثبت شده است

امروز لاک زدم!

شاید برای این که به خودم و بقیه نشون بدم، غیراز مادر بودن هنوز ارکیده هستم :)

 

پ.ن: قبل این که خشک بشه، پارسا بیدار شد و همشون چسبید بهم :| اینم از دخترانگی های یک مادر :))

موافقین ۱۸ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۸
ارکیده ‌‌‌‌

+ تا نصفش رفتم، به شدت درگیرکننده است، گاهی اصلا متوجه گذر زمان نمیشم :)

+ تا چند روز دیگه وارد سه ماهه سوم میشم. حالم خوبه خدا رو شکر البته اگر نوسانات خلقی، حساسیت و زودرنجی هامو فاکتور بگیریم! سعی میکنم خودمو شاد نگه دارم... ولی بعضی وقتا انحراف فکرم به مسائل خوب و مثبت واقعا سخت میشه...

+ از سیسمونی فقط سفارش تخت مونده. بقیه چیزا الحمدلله خریده شد :جیغ دست هورا 

+ باهاش حرف میزنم، اسمشو صدا میکنم ولی ترکیب مامان ارکیده هنوز برای خودم عجیبه :))

+ از همگی خیلی خیلی التماس دعا دارم. این روزا من و فندق رو یادتون نره ^-^

۱۶ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۲ ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۳۶
ارکیده ‌‌‌‌

روزای بعد امتحان رو دوست دارم، به چند دلیل. یکی این که فی النفسه "روز بعد امتحان" شیرینه بدون هیچ افزودنی! دوم این که تو دوره امتحانات، خونه به فاجعه آمیزترین حالت خودش میرسه و همش اینو به خودم میگم "تحمل کن ارکیده، ۲ روز دیگه تموم میشه، همه جا رو میسابیم!" و بعد امتحانات، دلم حال میاد! همه جا برق میافته. سوم این که وقت بایگانی جزوات و کتاب های درسیه‌‌، و کیفش از وصف خارجه :)) مورد آخرم این که، تابستونه... خدای من! تابستون شیرین و گرم و کلافه کننده! با کلی برنامه های جذاب. شربت های یخ و هندونه و لباس های خنک رنگی رنگی. چی بهتر از این؟ :)

خلاصه که تابستون داره میاد، تبریک :دی

به خودم و کوچولوم هم خسته نباشید میگم، خدا قوت، ما :))


+ جا داشت توی یه پست این موضوع رو اعلام بدارم، اما نداریدم و غمی نیست :دی

ارکیده خانم داره مامان میشه ^-^

۴۲ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۲
ارکیده ‌‌‌‌

اولین لباس زردم رو خریدم، یه ژاکت زردِ خوشرنگ. امروز بین درختای پاییزی حس هماهنگی داشتم :)

به همین مناسبت، آهنگ Yellow از Clodplay :)


+ اگه با پلیر سامسونگ بازش کنید، لیراکش رو هم داره. بقیه پلیرها رو نمیدونم.

۱۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۵
ارکیده ‌‌‌‌

حالم گرفته و داغون بود، داشتم با خودم تکرار میکردم "نیازمند یک اتفاق خوب که بیافتد..."

که افتاد! دقیقا بعد از گذاشتن پست قبلی :))

زنگ در خونه زده شد، مامان اومد با سه تا فنچول گوگولی:

هنوز دارم بالا پایین میپرم :))

پ.ن: پست قبلی رو وقتی میذاشتم تو دلم میگفتم،‌ حال "هممونو" دریاب... هممون...

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

+ با این پیامک صبح بیدار بشم: افتتاحیه شعبه جدید شهر کتاب (نزدیک خونمون) با حضور علیرضا بدیع.

خیلی خوبه. جیغ و دست و هورااا :دی


+ یه خوشحالی دیگه هم دارم؛ یه وقتایی خیلی ناگهانی مثلا در حین ظرف شستن، یادم میافته به نتایج کنکور. دلم غنج میره که هوراا امسال دوباره دانشجو میشم. بعد کلی ذوق میکنم. :)


+ حال متغیر دنیا رو میبینین؟ یه روز خوشحال، یه روز ناراحت، یه روز بی حوصله، یه روز پر از انرژی... این توپ گرد میچرخه و میچرخه و هیچ وقت روی یه سمت ثابت نمیمونه. :)

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۰
ارکیده ‌‌‌‌

یه وقتایی هست که بخوای درست نگاه کنی آدم هیچیش نیست. فقط ته تهش یه لج و لجبازی بچگانه ست. من تو این مدت هیچ وقت شک اساسی نداشتم سر خودش یا حتی اصول بعدی ولی به شدت دل آزرده بودم از اتفاقات جامعه، ملاک و معیارهای جامعه به اسم مذهبی بودن، سرِ قدرت اختیار نداشتن و از یه چیزایی که دیده بودم به شدت بدبین شدم نسبت به روحانیون و قشر مذهبی و هر چیز مرتبط باهاشون ... نتیجه همه ی اینا، دوری بود. هر روز دورتر و دورتر. جوری که خودم رو دیگه نمیخواستم مذهبی بدونم. از چادر بدم اومد چون باعث میشد تصور بقیه از من به عنوان یه آدم مذهبی از خود واقعیم جلو بزنه.

روزهای بدی رو گذروندم. سعی میکردم فراموش کنم ولی حال دلم خیلی بد بود.

چرا زمانِ تمام این افعال، ‌گذشته است؟ الان میگم. نزدیک شب های قدر، یه حساب کتاب کردم،‌ آدم یه شب رو بیدار بمونه ضررش کمتره یا این که اومدیم و این شب واقعا تقدیر یه سال رقم خورد و من از دستش دادم؟ منطق میگه یه شبِ کوتاه رمضان به جایی نمیخوره.

اولین شب قدر، یه چیزایی عوض شد. فهمیدم مشکل از کجاست. شب دوم پای سخنرانی آقای انصاریان، پوستِ سخت روی دلم شکست. شب سوم،‌ آشتی کردم و در واقع اون لجبازی رو با خودم و خودش گذاشتم کنار.

رمضان عزیز، بهترین هدیه بود واسه دلِ من. ازش بی نهایت ممنونم. صد حیف که این رفت...

امااا... صد شکر که این آمد! روزانه هام مونده بود پا در هوا، به هیچ کاری نمیرسیدم. نشستم برنامه روزهای جدید رو نوشتم و مرتب کردم. ورزش روزانه و گلستان و شنااا... + خوندن برای آزمون استخدامی :|

پرم از انرژی،‌ مثلِ روزِ‌ بعد از آخرین امتحان :)

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۷
ارکیده ‌‌‌‌
این شما و این هم، خوشمزه ترین بستنی دنیا! :))
درینگ درینگ D:
پ.ن: فقط میخواستم دلتونو آب کنم! از ناکجاآباد بستنی آلاسکا گیر آوردم :))
۴۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۳۷
ارکیده ‌‌‌‌

دیروز خسته و بیحال دراز کشیده بودم و داشتم تلگرام رو سرسری چک میکردم که چشمم افتاد به متن یکی از کانال ها، بله! نتایج ارشد اعلام شده! شماره پرونده رو حفظ کردم و سریع رفتم سایت سنجش، چیزی که میدیدم باورم نمیشد... چند بار سایت رو بالا پایین کردم، دوباره و چند باره خوندم! جدی؟ من؟! باور نمیشه! به همسری نشون دادم که  مطمئن بشم درست میبینم!

خلاصه که، رتبه ام ۱۴ شد و هنوزم راستشو بخواین باورم نمیشه. منتظرم از سنجش زنگ بزنن بگن اشتباه شده :| یا دفعه بعدی که میرم توی سایت ۱۱۴ شده باشه :))

خیلی خوشحالم از این که تکلیفم مشخص شد، از این که احتمالا تا ۶ سال آینده ام مسیر مشخصی دارم و شاید سال های بعدترش... حتی برای بچه هم الان آزادتر میتونم فکر کنم. :)

علاوه بر همه ی اینا، دیروز یه حس خاص داشت... نگاهش رو حس کردم، این که هوامو داره. یه عیدی فوق العاده! ممنون خدای عزیزم، ممنون امام کریم :)

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۰۸
ارکیده ‌‌‌‌

با این که من عاشق هدیه (جایزه) ام. اما اگه قرار باشه بین هدیه گرفتن و هدیه دادن یکی رو انتخاب کنم، حتما هدیه دادن رو برمیدارم! بس که خوشحاله، بس که مهربونه :)

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌