روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

دلم از بیم فراق تو به خود میلرزد

همچو آن قطره که از گل نچکیده ست هنوز!

عالی شیرازی

حرفی از خودم ندارم، بشنویم با هم "صبح جمعه گوشه" را  اینجا

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۲۰:۳۳
ارکیده ‌‌‌‌

+ با شروع ترم 2 کارشناسی، یه نگرانی دائمی هم به دغدغه های من اضافه شد. "درسای ترم پیش چی؟ چیزی یادم مونده؟" وقتی به فراخور موضوع، گریزی زده میشد به دروس ترم های قبل، نه تنها من که اغلب بچه ها چیزی یادشون نبود. نگرانی من هم بیشتر میشد و بیشتر میترسیدم. ترس از مهندس نالایقی شدن. این که فقط اسم مهندسی رو یدک بکشم و هیچی ندونم. خب الان بعد از گذشت 1 سال از پایان کارشناسی میتونم بگم ترس وحشتناکم، واقعی بود!

از آخرین باری که با مسائل خرپا سروکار داشتم،‌ حدود 4 سال میگذره. فکر میکردم باید یه چیزایی یادم باشه، ولی تقریبا هیچی نبود. البته خبر خوب اینه که با یه تورق 1 ساعته کتاب استاتیک، کلیتش یادم اومد و تونستم چندتا مسئله حل کنم.

نتیجه: اگه میخواین بعد از کارشناسی، درس ها و محفوظاتتون به اعماق ذهن و تقریبا فراموشی سپرده نشه، تابستونا دروس ترم قبل رو یه دوره بکنید. کنکور ارشد خیلی راحت تری هم خواهید داشت.


++ استرس دارم، آخرین بار، شهریور پارسال برای دفاع پروژه اضطراب داشتم و بعد یه دوره آروم و بدون دغدغه! برام عجیبه این استرس، خیلی بی حوصله و بد اخلاقم کرده...


+++به نظر میرسه  آزمون خیلی طولانی باشه. حدود 4-5 ساعت. از این که برام دعا میکنید، پیشاپیش ممنون :)

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۴:۰۰
ارکیده ‌‌‌‌
همیشه همین طور بوده است،
لبریز میشوم
گاهی از غم، گاهی از فکر، گاهی از خیال
که
سرریز شوم در کلمات، در وزن، در قافیه...
می نویسم که جاری شود،
می خوانم که بیان شود...
قسم به قلم، که خدا آفرید تا بنویسیم و زنده بمانیم.
قسم به کلمه، معجزه ی واقعی همین سی و دو حرف الفبا ست!

94/4/6

پ.ن: توی یه دوره ای، احساسات خیلی غلیظه، شور داره، غمش سنگینه و هیجانش زیاد...

برای من این دوره از 16 -17 سالگی بود تا حدود21-22 -کمی بعد از ازدواج- نمیدونم وصال بود که نقطه ی پایان گذاشت بر اون غلظت احساس یا این که روند طبیعی بود و باید این اتفاق توی 22 سالگیم می افتاد.

حالا وقتی نوشته های اون زمان وبلاگ رو میخونم، اصلا انگار کس دیگه ای نوشته :)
به لطف بلاگفا قشنگ ترین نوشته هام از وبلاگ پاک شد، بدون این که بک آپی ازشون داشته باشم...
۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۷ ، ۱۹:۲۷
ارکیده ‌‌‌‌
سلام :)
حتما برای شما هم اتفاق افتاده که توی گوگل سرچی کردین و به ویکی پدیا رسیدین و با مطلب طولانی مواجه شدین که فونتش چشم آدم رو درمیاره!
یه خبر خوب دارم براتون. یه افزونه جدید برای کروم و موزیلا ارائه شده که با اضافه کردنش به مرورگرتون، توی چندتا سایت منتخب مثل ویکی پدیا، توییتر، پلاس و ... فونتش رو میتونید به سه تا حالت مختلف دربیارید و از شر فونت های داغون خلاص بشین :))
لینک افزونه ها:  کروم - فایرفاکس

+این مطلب خلاصه شده پستی از سایت یک پزشک بود، اگه اطلاعات بیشتری میخواید، اینجا رو بخونید :)
۱۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۲۰:۰۲
ارکیده ‌‌‌‌

یه مدتیه کتاب نخوندم و از چالشم توی گودریدز ۴تا کتاب عقبم و هر روز یه عالمه پست "کتاب خوونی" میبینم و این کتاب های توی قفسه رو که میبینم عذاب وجدان میگیرم و وسوسه میشم برشون دارم، بخونم و... خلاصه، دقیقا همون حس خوراکی دیدن توی ماه رمضونه.

برای بعد از آزمون یه عالمه کتاب گذاشتم، اول "ملت عشق" و" یه روز یه حرف قشنگ میزنم" که امانته. بعد نوری که میبینیم و سیمای زنی در میان جمع و سال بلوا و ربه کا و آنا کارنینا...

این آزمون تموم بشه، کل این تابستون رو کتاب میخونم ان شاءالله. که طبق برنامه های بلند مدت پیش رو، فکر کنم آخرین تابستون با فراغت بالیه که الان دارم :))


+ کنکوریا خسته نباشید! این سه ماهه رو خوش بگذرونید با کتاب و فیلم و ورزش. که بعد دوباره درس و کار شروع میشه :)

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۹:۱۱
ارکیده ‌‌‌‌
پست امروز تعلق داره به... بله! گربه ی لوس خونمون. یعنی مجموعه! که دیگه از مجموعه، فقط خونه ی ما رو میشناسه :))
امروز با بچه هاش اومده بود و ببینید نیم کت ها رو ... کلیک1 - کلیک2کلیک3
اینقدر دستی شدن که همسری وقتی امروز در خونه رو باز کرد اون طوسیه فکر کرد، غذا آوردیم براش و پرید تو... حالا ما بدو گربه بدو. با دردسر بیرونش کردیم. :))
۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۴:۵۲
ارکیده ‌‌‌‌

رسیدم به قسمت پیاده و سوار کردن پمپ بنزین خودرو. قسمت های عملی کتاب رو که میخونم، خودم رو یه پسر نوجوون 15-16 ساله تصور میکنم که هرچی مربیش میگه سریع و فرز انجام میده. انگار نه انگار که دستاش تموم سیاه شده و روپوششم روغنی کرده. هی کنجکاوی میکنه و میخواد جاهای دیگه رو هم ببینه. نکات ایمنی رو هم که ... برو بابا ما خودمون اینکاره ایم :))


+ فضای جالبی دارن این کتاب های کار و دانش... :)

++ دیگه عادت کردم و توی هر قسمتی از خودم نمیپرسم، آخه این چیزا چه ربطی داره به مهندسی مکانیک؟!

+++ شادی رو ندیدید شما؟ :)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۷
ارکیده ‌‌‌‌

طفلی به نام شادی

دیری ست گم شده است

با چشم های روشن براق

با گیسویی بلند به بالای آرزو


هر کس از او نشانی دارد

ما را کند خبر

این هم نشان ما:

یک سو خلیج فارس

سوی دگر خزر !

شفیعی کدکنی

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۳۳
ارکیده ‌‌‌‌

+ با این پیامک صبح بیدار بشم: افتتاحیه شعبه جدید شهر کتاب (نزدیک خونمون) با حضور علیرضا بدیع.

خیلی خوبه. جیغ و دست و هورااا :دی


+ یه خوشحالی دیگه هم دارم؛ یه وقتایی خیلی ناگهانی مثلا در حین ظرف شستن، یادم میافته به نتایج کنکور. دلم غنج میره که هوراا امسال دوباره دانشجو میشم. بعد کلی ذوق میکنم. :)


+ حال متغیر دنیا رو میبینین؟ یه روز خوشحال، یه روز ناراحت، یه روز بی حوصله، یه روز پر از انرژی... این توپ گرد میچرخه و میچرخه و هیچ وقت روی یه سمت ثابت نمیمونه. :)

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۰
ارکیده ‌‌‌‌

مثل یه کلافه که نمیتونم سرشو پیدا کنم...

فقط میدونم خسته ام، از بیخوابی.

پ.ن: منتظر بودم روزشمار عمر وبلاگ به 1000 برسه. امروز رسیده بود و حواسم نبود.

وبلاگِ کوچولوی من، 1000 روزه شد توی بیان :)

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۹
ارکیده ‌‌‌‌