روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۱۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

خب ... سری فیلم هری پاتر تموم شد و نگم چقدر چقدر عالی بود!

من همش به این فکر میکنم که رولینگ چجور ذهنی داره که تونسته این همه اتفاقات و ماجرا ها رو تصور کنه؟! این حجم از خلاقیت برام عجیبه!

+ کتاب هاش رو حتما توی یه موقعیت مناسب میخونم ان شاءالله  :)

++ اینقدر که این سری فیلم خوب بود، میخوام سه گانه ماتریکس رو یبار با دقت ببینم و جنگ ستارگان رو تموم کنم، بعدشم... یه سریال کره ای! :| حسن ختامی بر تمام سری های قبلی :دی

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۲
ارکیده ‌‌‌‌

ای خدایی که بخندانی و بگریانی... 

اتفاقِ خوب به آن شیرینی و بعد اتفاق بد به آن تلخی. میخندانی و میگریانی، میخندانی و میگریانی، میخندانی و ...

تویی در همه ساز و کار این عالم. مهم نیست اگر همه عالم و آدم را موثر بدانم یا نه، میدانم که فقط تویی. یا مفرج عن المغمومین...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۲
ارکیده ‌‌‌‌

یکی پرسید از آن گم کرده فرزند                   که ای روشن گهر پیر خردمند

ز مصرش بوی پیراهن شنیدی                       چرا در چاه کنعانش ندیدی؟

بگفت احوال ما برق جهان است                   دمی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارم اعلی نشینیم                        گهی بر پشتِ پای خود نبینیم

اگر درویش در حالی بماندی                      سر دست از دو عالم برفشاندی


گلستان، حکایت 9، در خلاق درویشان


پ.ن: نمیدونم این"دمی پیدا و دم دیگر نهان " اولیاالله همان اقبال و ادبار قلب ماست یا نه... ولی خیلی شباهت دارن :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۱۷
ارکیده ‌‌‌‌

دیروز خسته و بیحال دراز کشیده بودم و داشتم تلگرام رو سرسری چک میکردم که چشمم افتاد به متن یکی از کانال ها، بله! نتایج ارشد اعلام شده! شماره پرونده رو حفظ کردم و سریع رفتم سایت سنجش، چیزی که میدیدم باورم نمیشد... چند بار سایت رو بالا پایین کردم، دوباره و چند باره خوندم! جدی؟ من؟! باور نمیشه! به همسری نشون دادم که  مطمئن بشم درست میبینم!

خلاصه که، رتبه ام ۱۴ شد و هنوزم راستشو بخواین باورم نمیشه. منتظرم از سنجش زنگ بزنن بگن اشتباه شده :| یا دفعه بعدی که میرم توی سایت ۱۱۴ شده باشه :))

خیلی خوشحالم از این که تکلیفم مشخص شد، از این که احتمالا تا ۶ سال آینده ام مسیر مشخصی دارم و شاید سال های بعدترش... حتی برای بچه هم الان آزادتر میتونم فکر کنم. :)

علاوه بر همه ی اینا، دیروز یه حس خاص داشت... نگاهش رو حس کردم، این که هوامو داره. یه عیدی فوق العاده! ممنون خدای عزیزم، ممنون امام کریم :)

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۰۸
ارکیده ‌‌‌‌

من تازه فرامرز اصلانی رو کشف کردم! آخه چقدر خوبه این... عاشقش شدم *-*

 
 
آهنگ قدیم از آلبوم خط سوم :)
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۵
ارکیده ‌‌‌‌

در پی تغییرات اعتقادی خرده خرده ام، دارم فکر میکنم برم دنبال آرزوی بچگی هام. گیتار بیس فکر میکنم خیلی مناسبه... یعنی میشه....

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۵
ارکیده ‌‌‌‌

نسبت به بچه هیچ حسی ندارم. دیروز تو مهمونی از ۲ ماهه بود تا ۳ ساله، دوباره خودم رو محک زدم. هیچی، خالی ِ خالی! حداقل باید دل آدم اون ته ته ها یه غنجی بره؟! من؟ اصلا! 

وقتی عقلم با فلسفه بچه داری کنار نمیاد، باید امیدم به همون غنج ته دل باشه، که نیست. فقط میتونم بگم، "دلم" بچه نمیخواد...

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۵۷
ارکیده ‌‌‌‌

نمیدانم خودم نظرش را پرسیدم یا خودش بر حسب اتفاق، در موردم گفت: "باهوش، پر از شور زندگی، کسی که بر اساس احساسات تصمیم نمیگیره." تعریف دلچسبی بود و شگفت زده ام کرد. فکرش را نمیکردم اینقدر خوب بشناستم :)

باهوش را که، وقتی رفتم مهندسی، وقتی ت و پ و بقیه را دیدم. فهمیدم فقط من نیستم!

تصمیم نگرفتن بر اساس احساسات را، شاید هنوز هم داشته باشم. خیلی وقت است به آن فکر نکرده ام و شاید زندگی انتخاب های احساسی دیگر پیش پایم نگذاشت.

و اما، شور زندگی! مشخصه منحصر به فرد من است. بدون این که بدانم همیشه با من بوده. یک روزی تبدیل شد، از چیزی درونم به چیزی بیرونی.

تو. نمیگویم بدون تو میمیرم، نمیگویم بدون تو زندگی بی معناست، دلم هیچ کدام از حرف هایی که قشنگیشان را کلیشه از بین برده، نمیخواهد.

دلم میخواهد بگویم، بدون تو، من، من نیستم. تویی شور زندگی من!


پ.ن: مرجع ضمیر بند اول، بهترین معلم زندگیم. مرجع ضمیر بند سوم، حضرت همسر :)

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر-رحمة الله علیه- نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند! گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی.

نبیند مدعی جز خویشتن را                 که دارد پرده پندار در پیش

      گرت چشم خدا بینی ببخشند              نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش


پ.ن: چقدر چقدر عالی بود این حکایت!

تو خوب اصلا! چیکار داری به کار مردم آخه...(به خودم میگم البته)

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۴۷
ارکیده ‌‌‌‌