پاسخ:
سلام.
حالا که دو روز از بحثمون میگذره دوباره برگشتم و بهشون نگاه کردم.
ما قصدمون قضاوت نبود، ولی اگه سمت و سوی بحث به جایی رفت که بوی قضاوت میداد، ازت عذر میخوام و متاسفم که ناراحت شدی....
چندتا نکته رو میخوام بهت بگم:
فکر میکنم در مورد دو چیز متفاوت داریم صحبت میکنیم. یکی شک و یکی استواری در اعتقاد. میخوام بهت بگم که شک ناخواسته به وجود میاد حداقل در مورد من اینطوری بوده. مثلا حسش نیومده که شک کنم و بعد همه چیز رو ببرم زیر سوال! نه، یه سری شرایط باعث شده اون سوالات برام پیش بیاد.. این چیزی بود که من و آیدا در موردش میگفتم. شرایط دست ما نیست و به طبعش سوالات هم... پس نمیشه ازشون فرارکرد.
ولی اون چیزی که شما در موردش نگران بودی، استواری در اعتقاده. یعنی وقتی آدم به سری چیزا اعتقاد داره، چیکار کنه که ازشون برنگرده؟ درسته؟
خب در جواب این باید بگم، برای محافظت از ایمان...برای این که دلت سرد نشه... تا اونجایی که من میدونم یه سری راه کار وجود داره. مثلا: ترک گناه و مراقبت و استغفار یا شرکت توی مجالس دعا و وعظ... که باعث میشه قلبت تاریک نشه و نسبت به اعتقادات سست نشی ولی باز هم اینا جلوی ایجاد سوال رو نمیگیرن.
یه جایی توی حرفات گفتی، به بی اعتقادیمون افتخار میکنیم و این حرفا. من به بی اعتقادی و سوال هام افتخار نمیکنم ولی به اینکه به خودم اجازه سوال میدم و اونقدر شجاعت دارم که این رو توی دلم نگه ندارم، افتخار میکنم. و از این که خیلی ها جلوی ذهنشون رو میگیرن تا چیزی خلاف عقایدشون نشنون، ناراحت میشم.
و آخرین نکته این که شک و سوال، فقط مال اصل خدایی خدا نیست... من بارها توی مقاطع مختلف زندگیم این ها رو برای خودم ثابت کردم. گاهی آدم به جزئیات شک میکنه. به جزئیات خیلی ریز! و سوالات من توی همین دسته ست... که حتی اگه بازش کنم، شاید شمام باهام موافق باشی :)