روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۲۴ مطلب با موضوع «سفید(از او...)» ثبت شده است

انصاف نیست توی یه خانواده مذهبی و توی یه کشور جهان سوم که با همه دنیا سر جنگ داره به دنیا بیای. از همون اول تا آخر زندگیت تعیین تکلیف شده باشی.

انصاف اینه دوباره بیاریم این بار تو ونیز، یه خانواده مسیحی، یه صدای خوب بهم بدی، دوست دارم بخونم.

دوباره امتحانم کن. ببین انتخابت میکنم...؟


#چرندیات یه ذهن خسته

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۳۸
ارکیده ‌‌‌‌

هر روزم دریغ از دیروز...

رشته های تعلقم به اعتقادات قبلی، هر روز پاره تر از دیروز...

این چند رشته پایانی نازک که پاره شود، من میمانم و آزادی ِعجیب و مسخره ای که نمیدانم چکارش کنم. من میمانم و تعلقی که ندارم به هیچ کجای دنیا..


پ.ن: ببخشید اگر متناسب نیست با حال و هوایتان...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۱۴
ارکیده ‌‌‌‌

 آبی شدید آسمون، جونه های شاد شمشاد، چمن های سبز تازه، هوای خنک بهارانه، شاخه های سبز و نازک بید مجنون، ابرهای سفید و پر بارون و دلی که صد بار عاشق هر یک از این دلنوازی ها شد! 

با صد هزار جلوه برون آمدی که من                   با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

شکر خدای زیبایی ها :)


پ.ن.۱ : عنوان، نام کتابی از روح انگیز شریفیان
پ.ن.۲: شعر از فروغی بسطامی
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۸
ارکیده ‌‌‌‌

وقتی حس کردم یه شیشه ی نازک تو دلم خرد شد. حس کردم چیزی شکست و فرو ریخت، تنها کسی که اون موقع به سراغم اومد، تو بودی...گله کردم...

چند دقیقه طول کشید..؟ به اندازه ای کم که نفهمیدم؛ کِی همه چیز برگشت سر جای قبل؟ فیلم رو از لحظه ی قبل فروریختن عوض کردی... معرکه ای تو! 

تو، تو، تو....

از تکرار نامت، مست میشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۴
ارکیده ‌‌‌‌

انگار دارم دور خودم میچرخم، بدون این که واقعا به اون چیزی که می خوام برسم. میخواستم دوباره شروع کنم، می خواستم دوباره پیدات کنم، ولی به من بگو چجوری، وقتی حتی درست نمی دونم کجا گمت کردم؟ کجا دستم رها شد از دستای تو...؟ چرا اینجوری شد؟ هر روز از خودم میپرسم. هر روز فکر میکنم، نکنه دیگه دوسم نداری؟ نکنه.... سوال هایی میاد توی ذهنم که هزار بار دلهره داره... میدونی؟ وقتی تو کنارم نیستی، وقتی توی ذهنم هر لحظه و هر جا همراهیم نمیکنی، حوصله ی زندگی رو ندارم. چیزایی که قبلا برام لذت بخش بودن الان طعمی ندارن. میدونی؟ وقتی تو نیستی تهِ تهِ خنده هام، به جای خالی تو فکر میکنم. میدونی؟ خیلی سخته وقتی میبینم توی اشکام هم نیستی...وقتی پناهی ندارم که بگم تو رو گم کردم... جوهره ی زندگیمو...

چند روز دیگه میشه یک سال، از زمانی که دوباره باهم آشتی کردیم، یادته روزای قبلش، چقدر سخت شده بود تحمل زندگی واسم؟روحم مچاله شده بود و فکر میکردم هیچ وقت تموم نشه این روزهای آزار دهنده. اما این تو بودی که شروع کردی... اول از همه یه بغل آرامش فرستادی سراغم. راه و رسم عاشقی یادم دادی...تا شب ها بار ها اسمت رو تکرار نمیکردم خوابم نمی برد... چه روزهای قشنگی بود. چقدر دلم برات بیتابه... کجایی؟ فقط بهم بگو، کجا گمت کردم که نمی تونم پیدات کنم؟  فقط آرزو میکنم، هنوزم دوستم داشته باشی و خودت دوباره مثل قبلنا پیدام کنی...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۳۸
ارکیده ‌‌‌‌

آمدم که بگویم 

مهربانم، منم فقیر 

منم نیازمند خوبی هات

منم آن مفلوکی که باید بر او نظر شود...

آمدم که بگویم

رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر

کمکمان کن

همه ی مان را...

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۸
ارکیده ‌‌‌‌

ھﻤﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ

ﭼﯿﺴﺖ در زﻣﺰﻣﻪ ﻣﺒﮫﻢ آب

ﭼﯿﺴﺖ در ھﻤﮫﻤﻪ دﻟﮑﺶ ﺑﺮگ

ﭼﯿﺴﺖ در ﺑﺎزی آن اﺑﺮ ﺳﭙﯿﺪ

روی اﯾﻦ آﺑﯽ آرام ﺑﻠﻨﺪ

ﮐﻪ ﺗﺮا ﻣﯽ ﺑﺮد

اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ژرﻓﺎی ﺧﯿﺎل


ﭼﯿﺴﺖ در ﺧﻠﻮت ﺧﺎﻣﻮش ﮐﺒﻮﺗﺮھﺎ

ﭼﯿﺴﺖ در ﮐﻮﺷﺶ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻮج

ﭼﯿﺴﺖ در ﺧﻨﺪه ﺟﺎم

ﮐﻪ ﺗﻮ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ

ﻣﺎت و ﻣﺒﮫﻮت ﺑﻪ آن ﻣﯽ ﻧﮕﺮی


ﻧﻪ ﺑﻪ اﺑﺮ

ﻧﻪ ﺑﻪ آب

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺮگ

نه به اﯾﻦ آﺑﯽ آرام ﺑﻠﻨﺪ

ﻧﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺧﻠﻮت ﺧﺎﻣﻮش ﮐﺒﻮﺗﺮھﺎ

ﻧﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ آﺗﺶ ﺳﻮزﻧﺪه ﮐﻪ

ﻟﻐﺰﯾﺪه ﺑﻪ ﺟﺎم

ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ


ﻣﻦ ﻣﻨﺎﺟﺎت درﺧﺘﺎن را ھﻨﮕﺎم ﺳﺤﺮ

رﻗﺺ ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﯾﺦ را ﺑﺎ ﺑﺎد

ﻧﻔﺲ ﭘﺎک ﺷﻘﺎﯾﻖ را در ﺳﯿﻨﻪ ﮐﻮه

ﺻﺤﺒﺖ ﭼﻠﭽﻠﻪ ھﺎ را ﺑﺎ ﺻﺒﺢ

ﺑﻐﺾ ﭘﺎﯾﻨﺪه ھﺴﺘﯽ را در ﮔﻨﺪم زار

ﮔﺮدش رﻧﮓ و ﻃﺮاوت را در ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻞ

ھﻤﻪ را ﻣﯿﺸﻨﻮم

ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ

ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ

ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ

ای ﺳﺮاﭘﺎ ھﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ

ﺗﮏ و ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ

ھﻤﻪ وﻗﺖ

ھﻤﻪ ﺟﺎ

ﻣﻦ ﺑﻪ هر ﺣﺎل ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺎﻧﺪﯾﺸﻢ


ﺗﻮ ﺑﺪان اﯾﻦ را ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﺪان

ﺗﻮ ﺑﯿﺎ

ﺗﻮ ﺑﻤﺎن ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎن

ﺟﺎی ﻣﮫﺘﺎب ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺷﺒﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﺘﺎب

ﻣﻦ ﻓﺪای ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎی ھﻤﻪ ﮔﻠﮫﺎ 

ﺗﻮ ﺑﺨﻨﺪ


اﯾﻨﮏ اﯾﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎی ﺗﻮ دراﻓﺘﺎده ام ﺑﺎز

رﯾﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻦ از آن ﻣﻮی دراز

ﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮ

ﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ

ﺗﻮ ﺑﺨﻮاه

ﭘﺎﺳﺦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ھﺎ را ﺗﻮ ﺑﮕﻮ

ﻗﺼﻪ اﺑﺮ ھﻮا را ﺗﻮ ﺑﺨﻮان

ﺗﻮ ﺑﻤﺎن ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎن

در دل ﺳﺎﻏﺮ ھﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﺠﻮش

ﻣﻦ ھﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﻔﺲ از ﺟﺮﻋﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﺎﻗﯽ اﺳﺖ

آﺧﺮﯾﻦ ﺟﺮﻋﻪ اﯾﻦ ﺟﺎم ﺗﮫﯽ را ﺗﻮ ﺑﻨﻮش

فریدون مشیری
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۴
ارکیده ‌‌‌‌
حرف داری، میترسی غیبت شود
حرف داری، نکند تهمت شود...
پُرِ حرفی و میترسی از قضاوت، میترسی از حسادت، میترسی از آفت های دل...
ذهنت پر از کلمه، سرریز میشوند از چشم هایت، میترسی...
از علم کم، گیجی از تحلیل ها
دلت یک دوست میخواهد که فقط بشنود و گله کنی، ظرف دلت رو نشان دهی که کوچک است و گله کنی
بگویی سخت است
بعضی مسائل واقعا سخت اند، نمی توانی حلشان کنی
بشنود و اشک هایت را پاک کند
بشوند و حلشان کند
بار قضاوت را از روی دوشت بردارد و بگوید این ها اندازه ی تو نیست ولی خیالت راحت جایشان پیش من است
بگوید،
بگو، بنده ی من بگو...
ولی فکرش را هم نکن


میدانی که می بیند، می شنود و لبخند می زند
آرام میشوی
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۲
ارکیده ‌‌‌‌
راه های تقرب راههای تقرب به خدا به تعداد نفوس مردم است، از این رو برای هر یک از مردم، راههایی به تعداد نفوس همه ی انسانها وجود دارد. 

بیچاره کسی که از رحمت الهی، که گستره ی آن همه چیز را فراگرفته، محروم بماند.

از همه ی راهها آسانتر و نتیجه بخش تر "حسن ظن به خداوند" است، 
چرا که رفتار خداوند با بندگانش متناسب است با گمانهای آنان نسبت به وی..

بار پروردگارا ! یقین و حسن ظن به خودت را روزی ما گردان.

سلوک عرفانی در سیره ی اهل بیت علیهم السلام
عالم ربانی شیخ حسین بحرانی (ره)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۵
ارکیده ‌‌‌‌

خدایا قلبمو وسعت بده که بتونم همه رو دوست داشته باشم، که بتونم همه رو ببخشم...

راه هر کسی رو بهم نشون بده که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. خدایا همه بنده های توان و تو دوسشون داری، محبت کسایی رو که دوست داری به قلب منم بیار...

خدای مهربونم، به قلبم وسعت بده که بتونم همه ی رفتارهایی که خوش آیندم نیست رو ببخشم.

خدایا کمکم کن خودمو ببخشم، رنجم چند جانبه است وقتی، من  عذاب میدم، من رنج میکشم و منم مجموع همه ی این من ها...رنج میکشم همه ی عذاب ها رو...

خدایا، تو آرامش منی.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۱:۰۱
ارکیده ‌‌‌‌