روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

درد فراق یار را من به بیان گفت وگو                     شرح نمی توان دهم نکته به نکته موبه مو

جامه صبر بردرم چند در انتظار او                        قطعه به قطعه، نخ به نخ، تار به تار، پوبه پو1

سلام بر تو ای مولای من!

    آفا جان کجایی؟ هزاران دل عاشق  صدایت می زنند چون سخن امام رضا که می فرمایند: شکیبایی و بردباری وچشم به راه گشایش وکامیابی بودن خوب و زیباست، منتظر تو بودن وبال و پر به دور شمع وجودت سوزاندن زیبا ودلنشین است .هر هفته به شوقت لحظه ها را می شمارم تا جمعه بیایدو روز جمعه وقتی که نیستی غم دوریت  تمام وجودم را فرا می گیرد.

آیه ی"یا أیُها الذََّینَ ءآمَنوا اصبِروا و صابِروا و رابِطوا و اتَّقوا الله لَعَّلکُم تُفلِحون''4 درباره ی ارتباط با تو ست ودر بردارنده ی این نکته ی لطیف است که به ما امر به ارتباط می کند زیرا تو دارای ارتباط و حضوری و این ما هستیم که پنهانیم  وغافل!  

هجران،جانان تا به چند،آن یار کو؟ آن یار کو؟

                                                                      وین شورش دل تا به کی دلدار کو؟ دلدار کو؟

     اما روزی که تو بیایی، دنیا بهشت می شود. آن روز، روزی ست که مستضعفان بر  مستکبران جهان فائق آیند و پرچم اسلام را در جهان به اهتزاز در آورند. تو، دوستی های سود جویانه، دستگاه های حقوق بشر اما بر ضد بشریت ، دادگاه های یک طرفه، گرسنگی و پوست های بر استخان چسبیده، آئین های خود ساخته دروغی، دین های تحریف شده، دستگاه های جاسوسی و...را ریشه کن می  کنی.روزی که تو بیایی، آن قدر همه بی نیاز و غنی گردند که کسی را برای صدقه دادن نخواهیم یافت2،روزی که زمین ها چند برابرمحصول می دهند3وشادی وسرور در همه جای عالم نفوذ کند وکوچکترین ذره بی بهره نخواهد ماند. آن روز تو سوار بر ذو الجناح صفا و یک رنگی را بین مردم تقسیم می کنی وبا ذوالفقار سر از تن ظلم و استکبار جدا خواهی کرد.

   غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور                        پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را5

مولای من! زره رزمت ارزان نیست تا در سپاهت باشم، لیاقت می خواهد واما دل من سرد و سیاه است، قلبم را صیقل بده و نورت را بر دلم بتابان که اگر تو را نشناخته بمیرم به جهالت مرده ام.6پس خودت را به من بشناسان و عشقت را در من بیفزا!

زنم کوبه ی در را ،خدا کند بپذیری                                     جوان دیده تر را ، خدا کند بپذیری

 شود جهانی به کامم اگر تو کنی تو نگاهم                       امید من که اگر را خدا کند بپذیری7

 

 


1-آیت الله میرجهانی

2-پیامبر اکرم:در زمان امام زمان هیچ کس فقیر نمی ماند ومردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند

3-پیامبر اکرم                     4-آل عمران/200           5-فروغی بسطامی         6-امام صادق      7-محمد هادی فلاح

| دوشنبه ۴ مرداد۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
خدای من قشنگ ترین لحظات سفرم رو می خوام توصیف کنم که با به یاد آوردنشون تمام وجودم پر از شوق و لذت میشه.

لحظه ای که پر رنگ تر از هر بار حضور آقام امام زمان را حس کردم٬ وقتی  در مسجد سهله در مقام امام زمان به نماز ایستاده بودیم٬ مداح روضه می خوند و آقا را صدا می زد ٬گریه امونم نمی دادم انگار واقعا آقا اونجا بودند بدنم می لرزید و... زیباترین لحظه بود واژه هام از پس توصیفش بر نمی آیند. انشاله اگه نرفتید خودتون برید و ببینید.

 

| شنبه ۲ مرداد۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
خدای من قشنگ ترین لحظات سفرم رو می خوام توصیف کنم که با به یاد آوردنشون تمام وجودم پر از شوق و لذت میشه.

لحظه ای که پر رنگ تر از هر بار حضور آقام امام زمان را حس کردم٬ وقتی  در مسجد سهله در مقام امام زمان به نماز ایستاده بودیم٬ مداح روضه می خوند و آقا را صدا می زد ٬گریه امونم نمی دادم انگار واقعا آقا اونجا بودند بدنم می لرزید و... زیباترین لحظه بود واژه هام از پس توصیفش بر نمی آیند. انشاله اگه نرفتید خودتون برید و ببینید.

 

| شنبه ۲ مرداد۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
این سفر عتبات و عالیات علاوه بر این  که یک زیارت تمام عیار بود به تجربیاتم هم اضافه کرد٬

خاطراتی که گفتنشون  خالی از لطف نیست:

 وقتی به عراق و شهر هاش فکر میکنم اولین چیزی که به یادم می یاد سیم  های برق جالب

 اوناهستند ٬ شاید در موردشون تا حالا شنیده باشید ولی شنیدن کی بود مانند دیدن!!خیلی

 باحال بود سیم های برق مثل تار های عنکبوت روی سر کوچه ها کشیده شده بودند و در کنار

 خیابون ها هم به هر تیر برق پنجاه٬ شصتا سیم کلفت وصل بود٬ همسفری ها مسخره می

کردند و می گفتند اینا اگه یک دفعه سیمشون قطع بشه به جایی این که سیم را درست کنن

 یک سیم جدید می کشند!!

یک نکته ی جالب این که نمی دونم چرا اونجا این  قدر  سگ داشت!!

در مورد قانون هم باید بگم که در این دیار همه به شدت مقید به رعایتش هستند تا این حد

 که حتی از چراغ راهنمایی و رانندگی استفاده نمی کنند و خیابان ها حتما همه خطی کشی

 دارن و پلیس ها هم به شدت سخت گیری میکنن به طوری که یک بار که یک پلیس وظیف

شناس  جلوی اتوبوس ما را گرفت٬ نگذاشت بریم تا یک بطری آب بهش دادند و بعد اجازه ی

عبور داد!!! تازه با وضع ترافیک سبکی که اونجا داره مشکل گشای عبور و مرور فقط و فقط

بوقزدن و دست را از روی بوق برنداشتن تا راه باز بشه هست!

وای چقدر حرف زدم انشاله بقیه ی خاطرات و تجربیات شیرنم را تو پست بعدی می گم!( من

 هیچ وقت حرق کم نمیارم)

| چهارشنبه ۳۰ تیر۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
سفر زیبا و دلنشینم خیلی خیلی زود به اتمام رسید و چقدر زود گذشت!!!

تک تک لحظاتش برام خاطره ست مثلا اون نماز دلچسبی که ظهر حدودا ساعت ۱ در مرز

عراق خوندیم  درحالی که تمام لباس هامون خیس بود و گرما آنچنان بود که نفس کشیدن

را  خیلی خیلی سخت میکرد و نماز خونه (البته نماز خونه که چه عرض کنم! اتاق

کوچیکی بود که انگار پاسپورت ها را اونجا مهر می کردن) اون قدر کوچیک بود که همه بهم 

چسبیده بودند و اصلا جایی  برای سجده نبود ٬ولی مسخره نمی کنم و واقعا راست می گم

 نمازی که اونجا به این شکل خوندم واقعا بهم چسبید و باحال بود.

| سه شنبه ۲۹ تیر۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
هنوز باورم نمیشه٬ من در بین الحرمین...! دیدن حرم ششگوشه اش...!

یعنی آقا جانم اذن دخول داده اند؟ یعنی لایق رفتن به پابوس حضرت شده ام؟ خدای من هنوز

 باورش برایم سخت است ولی چقدر شیرین و گواراست . در رویا می دیدم که به زیارتش بروم

و الان این رویا...

می روم و ذره ای می شوم و خود را با گردباد عظیم زائرانت به تو می رسانم. شاید بتوانم

روی ضریحتآرام گیرم و تپش قلبم با صدای تو هماهنگی پیدا کند و قلبم با تو مأنوس گردد.

دوستای عزیزم حلال کنید دارم میرم کربلا

 

 

| پنجشنبه ۱۷ تیر۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

در ساحل ایستاده بودم و نگاه می کردم٬ پیش خود زمزمه می کردم که چقدر بی منتهاست٬

سرشار از احساسم کرده بود سرشار از لطافت.

دریای بیکران را دیدم و ناگهان نجوایی آرام به گوشم رسید که ملایم زمزمه می کرد: حرکت

کن٬ موج ها را بشکن و دریا را بشکاف.

صدا هر لحظه قدرت بیشتری می گرفت و من می دیدم که تمام وجودم را در بر می گیرد.

ایستاده بودم موج پشت موج می آمد و با قدرت به من اصابت می کرد.

تا چشم کار می کرد آب بود و به طبع آن موج٬ هیچ امیدی نبود که روزی تمام شود .

حرکت کردم به سمت جلو گامی برداشتم اما نه موج ها فهمیدند٬ فهمیدند که می خواهم 

جلو بروم پس همه با هم یکی شدند و یک باره به سمتم حمله کردند .

نمی خواستم عقب بکشم لحظه ای ایستادم٬ درنگ کردم٬ نباید عقب بایستم .

موج ها پیاپی می آمدند٬ امان نمی دادند٬ یکی پس از دیگری. گاهی آنقدر برای هجوم به من

 اشتیاق داشتند که با هم یکی می شدند و یک جا حمله می کردند .

پاهایم را محکم کردم سفت سفت و دوباره آن موج حمله کرد اما این بار خیلی بزرگ تر از هر

 بار و در این موقع که فکر می کردم پایه های محکمی دارم٬ بدترین شوک به من وارد شد٬

ماسه های روان زیر پایم می لغزیدند. همان ها که خود را روی آن ها محکم حس کرده بودم٬

اول از همه رهایم کردند. زیر پایم خالی شد٬ ترسیدم. وجودم به لرزه افتاد٬ هیچ کس نبود و

من تنها بودم .

و این بار شک کردم به آن نجوا٬ به راهم و به هدفم. پاهایم لرزید . به عقب لغزیدم ٬ اما هر بار

که پا بر زمین سست می گذاشتم همین حادثه تکرار می شد و موج های قدرتمند هم با

شوری بیش از قبل٬ حمله می کردند .

و در این هجوم وحشی من تنها بودم وآن شک نیز مرا به عقب می کشاند .

در این لحظه ی سرد ناگهان حرارت شعله ای کوچک قلبم را گرم کرد. نوری را دیدم چشمکی

 زد و زود خاموش شد . دانستم٬ راهم را دوباره یافتم ٬ یقین کردم راه همین است اما نه این

 گونه!

نیاز به وسیله ای ست. تمام وجودم را جزم کردم٬

با کشتی باز خواهم گشت. کشتی خواهم ساخت که پایه بر ماسه های سست عنصر نداشته

 باشد٬ از  موج های خشمگین نهراسد و بار نور یقین دریای با عظمت را طی کند.

آری باز خواهم گشت و دریا را زیر پا خواهم گذاشت .

                         


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
 

             همیشه در آرزوی چیز هایی هستیم که دیگران دارند

| دوشنبه ۷ تیر۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
وقتی چرایی زندگی را یافت......چگونگی آن را ساخت.

در گذر.....قبل از این که بگویند درگذشت.

نمره ای که به دیگران می دهیم.........بستگی به نمره ی عینک ما دارد.

برای خجالت کشیدن....لازم نیست نقاش ماهری باشم.

آیینه وقتی چهره ی گرفته ام را به خود گرفت.......خنده اش گرفت.

دست انداز کم ندارم......که دیگران را دست بیندازم.

خطای دیگران را فراموش کن.......و فراوان گوش کن.

هر چه بیشتر .........کمتر حرف بزنیم.

عینک بدبینی را برداشت ..........برداشت دیگری داشت.

با تدبیر آرزو های دوردست......دور از دست نخواهند بود.

بدی دیدن از دیگران........حاصل بد دیدن دیگران.

بپرس تا دانا شوی........بپر تا توانا شوی.

 

 

| دوشنبه ۳۱ خرداد۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
۱)اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی

۲) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ

۳) آغاز کسی باش که پایان تو باشد

۴) پرستویی که به فکر مهاجرت هست از ویرانی آشیانه نمی هراسد

۵) کمی سبکسری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید

۶) دوست واقعی کسی است که اگر ساعتها در کنار او ساکت بشینی و صحبتی بین تان ردوبدل

نشه بعد از خداحافظی احساس کنی که ساعتها باهاش درد و دل کردی

۷) چون می گذرد غمی نیست

۸) انسان باید سعی کند در زندگی چیزهایی که دوست دارد را بدست آورد ، و گرنه مجبور میشود چیزهایی را که بدست آورده است دوست بدارد

۹) فرصتها در سختی ها بوجود می آیند بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد

۱۰) کاش میشد سرنوشت را از سرِِ نوشت

۱۱) برای تمام دردها دو علاج وجود دارد گذر زمان وسکوت

۱۲) اگر شیر درنده ای در برابرت باشد بهتر است از اینکه سگ خائنی پشت سرت باشد

۱۳) همیشه از سکوت چگونه فریاد زدن رو بیاموز

۱۴) مورد اعتماد بودن بهتر از دوست داشتنی بودن است

۱۵) با یه چوب کبریت میشه هزاران درخت رو سوزوند و از یه درخت هزاران چوب کبریت به وجود می آید

۱۶) محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد

۱۷) هر چیزی که تو را نکشد مطمئناً قوی ترت میکند

۱۸) این جهان پر از صدای پای مردمی است که همان طور که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند

۱۹) آنکه می گرید یک درد دارد و آنکه می خندد هزار و یک درد

۲۰) گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند و آن این است که گاهی احمق ها درست میگویند

| یکشنبه ۳۰ خرداد۱۳۸۹ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌