با عرض معذرت از دوستای عزیزی که موزیک گوش نمی دن
با عرض معذرت از دوستای عزیزی که موزیک گوش نمی دن
می ایستی که بایستانی ام ؟
نارفیق !
در نیمراهم می نهی که
بتنهایی ام ؟!
جوابم می کنی که
آخرین سوالم را
ندیده
گرفته باشی؟
آه که چقدر بد است
به این زودی تمام کردن کسی که
قرار بوده ، هنوزها ، تمام نشود
چرا تقلب می کنی قلب من ؟
چرا بی قرار قرارهایت می شوی ؟
مگر بنا نبود
فلسفه بخوانیم ؟
تاریخ برانیم ؟
شعر بشورانیم ؟
حالا چه شده است که ناگهان ....
و چه ناگهان نا به هنگامی !
که من کفشهای توقفم را
هنوز
سفارش نداده ام و
تو می گویی:تمام !
تا نا تمام بگذاری
مگر نمی دانستی ؟
مگر نشانت نداده ام ،
راههای نرفته ام را ؟
مگر برایت نخوانده بودم ،
شعرهای نگفته ام را ؟!
او که این همه داده بود
می توانست باز پس گیرد داده هایش را
امضا، ثروتمندی فقیر شده
جوابیه بهترین معلم زندگیم در مورد این متن:
پیامبر فرمودند : الفقر فخری ، فقر افتخار من است
فقیر تنها چیزی که براش مونده خداست که از هر ثروتی با ارزش تره...
رکعت آخر در حال تشهد دارم این طوری استدلال می کنم،
- خب اگه این نماز من یه تابع اف ایکس باشه، و دامنه ی اون رو حضور قلب در حین نماز بگیریم
با این گندی که من زدم و حواسم کاملا جمع نماز بود!! یعنی چقدر می تونه قبول شدنش برد داشته باشه؟!!!
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ...دیده ... ولی حرفی نزد.
پ.ن: می دونم این داستان شاید خیلی از نظر ادبی پرورانده نشده و نثرشم چنگی به دل نمی زنه ولی وقتی خوندم تمام صحنه ها و وقت هایی که همین بلا را به سر خودم آورده بودم جلوی چشمم رژه می رفت.
وقت هایی که ناامید از خدا اجازه دادم وضع بدتر و بدتر بشه، غافل از این که خدا بزرگتر از این حرفاست...
گلدسته های پارچه گرفته ی اقا ابالفضل
می گفتن طلا به گلدسته ها نمی مونه...
بین الحرمین...
دلم بهونه ی طواف بین دو کعبه ی عشق میگیره
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحـســــــــین
و علی اصحـــاب الحســــین
و علی اخیک المظلوم ابالفضل العباس
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودک خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی ، چه نیازی جواب را ؟!
" قیصر امین پور "
من از گفتار زشتی که بر زبان رفته است، بیمی ندارم.
من از کردار بدی که از من سر زند، نمی هراسم
من پس از هر خطا همچون پس از هر ثواب
و پس از هر نفرین، همچون پس از هر آفرین
و پس از هر سرزنش، همچون پس از هر نیایش
جانم از آرامش و سکون سرشار است.
دلم از امید و نوازش لبریز است.
که بدی های من هرگز از مهر تو افزون نتواند بود.
که زشتی های من از زیبایی های تو بیرون شود.
ای خوب ترین خوب من
دکتر شریعتی
امروز
به پایان می رسد.
از فردا برایم چیزی نگو!
من نمی گویم" فردا روز دیگری ست"
فقط می گویم
"تو روز دیگری هستی"
تو
فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم!
جبران خلیل جیران