روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

هوا آفتابی ست و کسی برودت نفس هایم را نمی فهمد...

 


 


پ.ن: فقط به خاطر ریتمی که آهنگش داره گذاشتم رو وب...

با عرض معذرت از دوستای عزیزی که موزیک گوش نمی دن

| یکشنبه ۹ بهمن۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

می ایستی که بایستانی ام ؟

نارفیق !

در نیمراهم می نهی که

                          بتنهایی ام ؟!

جوابم می کنی که

آخرین سوالم را

                  ندیده

                      گرفته باشی؟

آه که چقدر بد است

به این زودی تمام کردن کسی که

قرار بوده ، هنوزها ، تمام نشود

چرا تقلب می کنی قلب من ؟

چرا بی قرار قرارهایت می شوی ؟

مگر بنا نبود

             فلسفه بخوانیم ؟

                            تاریخ برانیم ؟

                                         شعر بشورانیم ؟

حالا چه شده است که ناگهان ....

و چه ناگهان نا به هنگامی !

که من کفشهای توقفم را

                          هنوز

                              سفارش نداده ام و

تو می گویی:تمام !

                    تا نا تمام بگذاری

مگر نمی دانستی ؟

مگر نشانت نداده ام ،

                     راههای نرفته ام را ؟

مگر برایت نخوانده بودم ،

                    شعرهای نگفته ام را ؟!

 

                                                   حسین منزوی
| پنجشنبه ۶ بهمن۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
غافل بودم از این که

او که این همه داده بود

می توانست باز پس گیرد داده هایش را


امضا، ثروتمندی فقیر شده




جوابیه بهترین معلم زندگیم در مورد این متن:

پیامبر فرمودند : الفقر فخری ، فقر افتخار من است

فقیر تنها چیزی که براش مونده خداست که از هر ثروتی با ارزش تره...

| چهارشنبه ۲۱ دی۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
بعد از دو روز پشت سر هم حسابان خوندن آدم این طوری میشه:

رکعت آخر در حال تشهد دارم این طوری استدلال می کنم، 

- خب اگه این نماز من یه تابع اف ایکس باشه، و دامنه ی اون رو حضور قلب در حین نماز بگیریم

با این گندی که من زدم و حواسم کاملا جمع نماز بود!یعنی چقدر می تونه قبول شدنش برد داشته باشه؟!!!

| سه شنبه ۱۳ دی۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت

جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ...دیده ... ولی حرفی نزد.

مادربزرگ به سالی گفت " توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست

بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد.

چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت:" عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی
میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!"

****************************************************************


گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید:

*خدا پشت پنجره ایستاده*

 

پ.ن: می دونم این داستان شاید خیلی از نظر ادبی پرورانده نشده و نثرشم چنگی به دل نمی زنه ولی وقتی خوندم تمام صحنه ها و وقت هایی که همین بلا را به سر خودم آورده بودم جلوی چشمم رژه می رفت

وقت هایی که ناامید از خدا اجازه دادم وضع بدتر و بدتر بشه، غافل از این که خدا بزرگتر از این حرفاست...

 

| یکشنبه ۴ دی۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت

*
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد

*
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است

*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟

*
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست

*
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.                                                                                                                                                                       عرفان نظر آهاری

 

| یکشنبه ۲۰ آذر۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
دلم کربلا می خواد

گلدسته های پارچه گرفته ی اقا ابالفضل

می گفتن طلا به گلدسته ها نمی مونه...

بین الحرمین...

دلم بهونه ی طواف بین دو کعبه ی عشق میگیره

السلام علی الحسین

و علی علی بن الحسین

و علی اولاد الحـســــــــین

و علی اصحـــاب الحســــین

و علی اخیک المظلوم  ابالفضل العباس

| یکشنبه ۱۳ آذر۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را

میجویمت چنانکه لب تشنه آب را

 

محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

 

بی تابم آنچنان که درختان برای باد

یا کودک خفته به گهواره تاب را

 

بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل

یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

 

حتی اگر نباشی می آفرینمت

چونانکه التهاب بیابان سراب را

 

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی ، چه نیازی جواب را ؟!

 

                                                                                          " قیصر امین پور "

 

| پنجشنبه ۳ آذر۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌
مهراوه ی من

من از گفتار زشتی که بر زبان رفته است، بیمی ندارم.

من از کردار بدی که از من سر زند، نمی هراسم

من پس از هر خطا همچون پس از هر ثواب

و پس از هر نفرین، همچون پس از هر آفرین

و پس از هر سرزنش، همچون پس از هر نیایش

جانم از آرامش و سکون سرشار است.

دلم از امید و نوازش لبریز است.

که بدی های من هرگز از مهر تو افزون نتواند بود.

که زشتی های من از زیبایی های تو بیرون شود.

ای خوب ترین خوب من

دکتر شریعتی

| شنبه ۲۱ آبان۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌

امروز

به پایان می رسد.

از فردا برایم چیزی نگو!

من نمی گویم" فردا روز دیگری ست"

فقط می گویم

"تو روز دیگری هستی"

تو

فردایی

همان که باید به خاطرش زنده بمانم!

جبران خلیل جیران

| دوشنبه ۹ آبان۱۳۹۰ | | ارکیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۰ ، ۲۰:۳۰
ارکیده ‌‌‌‌