باید دوباره شروع کرد.
به سعیش می ارزه...
پ.ن: خودم هستم و چند مخاطب که به تعداد انگشتای دست هم نمی رسه... اینه که بیخیالِ رسمیتِ وبلاگ نویسی...
پ.ن:پیشنهاد: ای دل قلاش... محسن چاوشی
باید دوباره شروع کرد.
به سعیش می ارزه...
پ.ن: خودم هستم و چند مخاطب که به تعداد انگشتای دست هم نمی رسه... اینه که بیخیالِ رسمیتِ وبلاگ نویسی...
پ.ن:پیشنهاد: ای دل قلاش... محسن چاوشی
گم شده در من، حجم نامرئی حوصله. گشتم لابلای کتاب ها، بین مداد رنگی ها، چسب های رنگی رنگی و لوازم التحریر شیک... میلم نکشید به دفترچه های خوشگل، به دستبند های مهره ای. نه قهوه حالم را خوب کرد نه چیپس نمکی. بحران جدی ست... نماز هایم همه رو به قضا، روزانه هایم تعطیل تا اطلاع ثانوی. آدم های توی اتوبوس زشت، مغرور و بد اخلاق. هوا، خشک و سرد، سوز دارد همیشه...
تو هم که نیستی، غیر از روز دوشنبه... بعضی وقت ها دلم میخواد بالا بیاورم همه ی برنامه های از پیش تعیین شده را...اصلا بگو ببینم مگر میشود خل بازی ها را زمان بندی کرد؟
نارحت نباش عزیزم...چیزی نیست. فقط کمی از حوصله هایم گم شده...