ماه من غصه چرا؟
۸۹
مـاه من ؛
غـصه چرا ؟!
آسمان را بنگر که هنوز , بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد !
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
نه شـکست و نه گـرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید ؛
و در آغاز بهار , دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که : هنوز پر از امنیت احساس خـداست !
مـاه من ؛
غـصه چرا ؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز
آرزویـم , همه خـوشبخـتی توست !
مـاه من ؛
دل به غم دادن و از یاس سخن گفتن ها
کار آنهایی نیست , که خـدا را دارند . . .
مـاه من ؛
غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات , از لب پنجره عشق , زمین خورد و شکست ,
با نگاهت به خـدا چتر شادی واکن
و بگو با دل خود : که خــدا هست و خــدا هست و خــدا . . .!
او همانی است که در تارترین لحظه شب , راه نورانی امید نشانم میداد ,
او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد ,
همه ی زندگی ام , غرق شادی باشد !
مـاه من ؛
غـصه اگر هست , بگو تا باشد. . .!
معنی خوشبخـتی :
بودن انـدوه است !!!
این همه غصه و غم , این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ؛ میوه یک باغــند !!!
همه را با هم و با عشق بچین . . .
ولی از یاد مبر :
پشت هر کوه بلند , سبزه زاری است پر از یاد خــــدا
و در آن باز کسی میخواند :
که خـــدا هست , خـــدا هست و خـــدا. . .
و چرا غصه ؟! چـــــرا ؟!
غـصه چرا ؟!
آسمان را بنگر که هنوز , بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد !
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
نه شـکست و نه گـرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید ؛
و در آغاز بهار , دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که : هنوز پر از امنیت احساس خـداست !
مـاه من ؛
غـصه چرا ؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز
آرزویـم , همه خـوشبخـتی توست !
مـاه من ؛
دل به غم دادن و از یاس سخن گفتن ها
کار آنهایی نیست , که خـدا را دارند . . .
مـاه من ؛
غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات , از لب پنجره عشق , زمین خورد و شکست ,
با نگاهت به خـدا چتر شادی واکن
و بگو با دل خود : که خــدا هست و خــدا هست و خــدا . . .!
او همانی است که در تارترین لحظه شب , راه نورانی امید نشانم میداد ,
او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد ,
همه ی زندگی ام , غرق شادی باشد !
مـاه من ؛
غـصه اگر هست , بگو تا باشد. . .!
معنی خوشبخـتی :
بودن انـدوه است !!!
این همه غصه و غم , این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ؛ میوه یک باغــند !!!
همه را با هم و با عشق بچین . . .
ولی از یاد مبر :
پشت هر کوه بلند , سبزه زاری است پر از یاد خــــدا
و در آن باز کسی میخواند :
که خـــدا هست , خـــدا هست و خـــدا. . .
و چرا غصه ؟! چـــــرا ؟!
۸۹/۰۹/۰۸