از هوش میروم...
۹۹
خواب دیدم، غمگین بودم و عاشق. توی خوابم پسر بودم.
دم دم های صبح تصمیم گرفتم به او بگویم، حس خوبی داشت انتخاب کردن و نه انتخاب شدن، حس خوبی داشت فعال بودن در عشق... به گفتنش نرسید، بیدار شدم.
۹۹/۱۲/۰۲
خواب دیدم، غمگین بودم و عاشق. توی خوابم پسر بودم.
دم دم های صبح تصمیم گرفتم به او بگویم، حس خوبی داشت انتخاب کردن و نه انتخاب شدن، حس خوبی داشت فعال بودن در عشق... به گفتنش نرسید، بیدار شدم.