روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

دیدنش، خاروندن یه زخم بود، دردناک و لذت بخش.... سوهان زدن روح، وقتی که فکر میکنی لازمه. یه کلاس فمینیسم تصویری و یه مصداق از افراط گری های دینی ...

یکی از بهترین سریال هایی که دیدم. همه چیز به اندازه، همه چیز سر جای خودش.

اما تا اینجا برام کافیه، قسمت ۵ فصل ۲، حس کردم دیگه نمیتونم ادامه بدم و باید صبر کنم تا یه روز دیگه...

پیشنهادی، ولی همشو یه جا نبینید، برای هضمش، به زمان نیاز دارید...

 

+ خیلی حرف دارم در موردش، ولی یکم زمان میخوام تا توی ذهنم تحلیلش کنم، تا شاید اگه بتونم بعضی قسمت ها رو دوباره ببینم. منتظرش بمانید :)

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۱۱
ارکیده ‌‌‌‌

نظرات  (۱۱)

حتما میبینم((:

پاسخ:
حال خوب کن نیست قطعا ولی به عنوان یه سریال خوب، صددرصد تضمین میکنم :)
۱۱ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۴۰ آقای سر به‍ راه

فکر کردم شیلد زدن!

پاسخ:
لفاف بهش میگن، و نقاب ندیمه هاست :)

پیشنهاد میکنم شما هم ببینین، فکر میکنم براتون جالب باشه.

من کتابشو خوندم و انقدر دردناک بود که با خودم گفتم دیگه نمی تونم سریالش رو تحمل کنم!

پاسخ:
خیلی سنگینه
 ولی میدونی، بعضی چیزا لازمه، تلنگره...

سریالش خیلی طولانیه؟ چون الان وقت دیدن سریالهای طولانی رو ندارم ولی میزارمش تو نوبت واسه دیدن
ممنون از معرفی:)

پاسخ:
سه فصله، ۳۶ قسمت
ولی توصیه میکنم اگه هم خواستین ببینین هم، پشت سرهم نباشه... روزی یه قسمت، هفته ای یکی دو قسمت مثلا.
خواهش میکنم:)

من دارم فمنیست میشم به شدت😅😅

پاسخ:
عزیزم :)

اینو ببینی احساسات جریحه دار میشه... :(

من پستت رو که خوندم رفتم دانلود کردم و الان تا قسمت دوم فصل دو نگاه کردم. چرا گفتی پشت سر هم نبینیم؟

احساس خاص و دردناکی هم بهم دست نداد :)) اگه نگم تخیلی، باید بگم یه ماجرای اغراق‌شده بود به نظرم. منظورت اینه که با دیدنش یاد محدودیت‌هایی که به خودمون تحمیل میشه افتادی؟ یک جمله‌ش بود که ممکنه زیاد بشنویم و اون اینه که اصلی‌ترین وظیفه‌ی زن‌ها فرزندآوری و تربیت فرزنده. تنها اشتراکش رو من همین دیدم. البته من نسخه‌ی سانسورشده و دوبله شده رو دیدم، شاید یه حرفا و قسمت‌هایی میسد شده باشه.

واقعا به نظرت اوضاعمون همون‌قدر خرابه؟

یه چیزی تو فیلم نشون داده شد که به شدت خوشم اومد و اونم نحوه‌ی انتقال قدرت بود. یه جایی خانمه میگه وقتی کنگره رو زدن ما خواب بودیم، وقتی کاخ سفید رو زدن ما خواب بودیم، وقتی فلان و بهمان کردن ما خواب بودیم و واکنش نشون ندادیم، اما حالا بیدار شدیم و می‌بینیم چی شده و نتیجه‌ی این همه خواب چی بوده و...

پاسخ:
نمیدونم تا چه حد سانسور شده ولی مطمئنا خیلی چیزا رو ندیدی و حتی شاید یه قسمت هاییم در جریان قرار نگرفتی :)))
و همون قسمت های سانسور شده اش، شاید برای من خیلی دردناک بود.

اصلا تخیلی نپندارش. این آینده میتونه باشه، و گذشته است! آینده جریان های افراط گرای دینی، اگه مثلا طالبان و داعش روی کار بیان، یا حد خفیف ترش، همین اوایل انقلاب خودمون (میخ در پیشانی زنان بی حجاب)
و گذشته است، زمانی که کلیسا همه کاره بود و به زنان کمربند عفاف می پوشوندن... 
خلاصه فکر نکن اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد. 

و اما خفیف ترش رو همین امروز هم شاهدیم، اگه دقت کرده باشی، نشون داد که این جریان چجوری رشد کرد و در نهایت به این رسید. زنان رو از کارشون اخراج کردن، حساب هاشون مسدود شد و حق مالکیت ازشون گرفته شد... و اینا همه مقدمه بود تا کم کم تنها ‌ کارشون، بشه بچه آوری و  اونهایی که نمیتونن خونه نشینی.
کار فیلم همینه، یکم بزرگ نمایی تا متوجه افکار و باور های زیرپوستی خودمون بشیم...
خیلی حرف دارم برای تحلیلش، مثلا از طرفی مادر جون رو هم نشون میده، که فمینیست دو آتیشه است و حتی مخالف ازدواج! میخواد طیف های مختلف رو معرفی کنه...

من از صحنه های دردناکش اذیت شدم، از فضای تاریک فیلم، دلهره آور بودنش، تجاوز، شکنجه و در نهایت فکر کردم چقدر جامعه ی ما میتونه به این مسیر نزدیک بشه...

سلام

خوبین ؟

من فقط اومدم شما رو ببینم و احوالی از خودتون و آقا پسرتون بپرسم بس :)

خانم اجازه راستشو بگم پست تون نخوندم :)

 

خوبین ایشالا ؟!:)

خانواده محترم خوبن ؟!

کوچولومون چطوره ؟!:)

 

امیدوارم حالتون خوب و خوش و در صحت و سلامت باشین 🙏❤

 

پاسخ:
سلااام بر واران عزیزم

الحمدلله، شما چطورین؟
قربانت... ممنون عزیزم... لطف کردین  
همه خوبیم شکر خدا

امیدوارم شما و خانواده هم در صحت و سلامتی و حال خوش باشین:)

سلام

بنده هم بعضی از مواقع به این مسائل فکر می کنم. این طور فکر می کنم که نه فمینیسمی وجود داره و نه افراط گری دینی. یه زن می تونه ازدواج کنه و بچه دار بشه، و می تونه رئیس جمهور یا وزیر یه کشور باشه یا هر کاری دوست داشت و مناسب حالش بود انجام بده.
با این فرض از خودم می پرسم که یه زن وقتی بچه دار بشه، به دلایل طبیعی تا چند سال نمی تونه مثل قبل از بچه دار شدنش کار کنه؟ اگه بخوام چشم بسته و تحت تاثیر جو بگم، می گم مگه نخست وزیر نیوزیلند یا بقیه ی اروپایی ها نیستن که بچه به بغل توی پارلمان و دولت کار می کنن؟ ولی تو خلوت خودم می بینم که اگه قرار باشه بچه کوچک رسیدگی و بازی کردن و بقیه ی کاراش سر جای خودش باشه، اصلا نمی شه بغل مادر توی پارلمان و دولت بره و بیاد. به خودم می گم ظلم به بچه ست که با خودت این طرف اون طرفش کنی یا همیشه خونه ی مادر و فامیل و دوست و مهدکودک باشه. از طرفی ظلم به کار هم هست. این چیزا بیشتر جنبه ی نمایشی داره، وگرنه یه نفر حتما تو این شرایط باید تاوان بده.
پس سوال بعدی رو از خودم می پرسم که یه زن اگه بخواد تحصیل کنه/وزیر بشه/کار جدی کنه، تا چند سال نباید زندگی فردی آرامش بخش و بدون استرس های سنگین برای خودش و شوهرش داشته باشه و تا چند وقت نمی تونه بچه دار بشه؟

الان مثلا خودتو در نظر بگیر. دانشگاه رو چند وقت به خاطر محمدپارسا کنار گذاشتی و چرا؟ آیا می شه بعد دو سه ماه برگشت دانشگاه و با کیفیت قبلی درس خوند و پژوهش کرد؟ حالا دانشگاه خیلی آسونه و حواشی شغل و مسئولیت های سخت رو نداره. فرض کن حق طبیعی یه زن اینه که بتونه مدیر یه شرکت بزرگ باشه. آیا چند ماه بعد زایمان می تونه هم تنش های خونه و سختی بچه داری رو تحمل کنه و هم فشارهای یه کار حرفه ای رو؟ اگه نمی تونه، تا چند وقت نمی تونه؟ و اگه می تونه، واقعا به نظرت بدون این که این وسط تاوانی بده می تونه؟ :)

آیا خودت بعد چند ماه از زایمانت می تونی برگردی دانشگاه و یه کار باکیفیت و تأثیرگذار انجام بدی؟ احتمالا جواب اینه که تو این شرایط، ما می تونیم کار تأثیرگذار بکنیم، ولی آهسته تر از بقیه ی آدما. مثلا کار باکیفیتی که بدون شوهر و بچه می شه تو 6 ماه انجام داد، با شوهر و بچه باید توی 2 سال انجام بشه.
این یه جور محدودیت طبیعی نیست به نظرت؟

بعدش اگه نخوایم بچه مون تک فرزند باشه و براش یک یا دو تا خواهر و برادر بیاریم، اون موقع در کنارش چه قدر می تونیم کار باکیفیت بکنیم؟ با حضور بچه ی دوم، اگرچه تجربه ها بیشتر شده، اما بعضی چالش ها هم بزرگ تر می شه. حسادت بچه ی اول و آسیب های روحیش، رسیدگی همزمان بهشون و خیلی چیزای دیگه...

محدودیت های دنیای مادی باعث می شه که یه زن، شاید تا 35 سالگی فقط حق انتخاب یکی از دو طرف ماجرا رو داشته باشه. مگر این که خودشو گول بزنه و تصمیم بگیره کارای نصفه نصفه انجام بده. وگرنه تو حالت عادی اگه بخواد شوهر و بچه داشته باشه، برای کار و تحصیل، آروم تر از بقیه باید حرکت کنه. بعد 35 سالگی هم زنی که چند شکم زاییده و داره یائسه می شه، توانایی هاش افول می کنه و یه جور دیگه با مشکلات جدید دست و پنجه نرم می کنه.
گفتم این جبری که تقصیر هیچ فمینیست و افراط گرای مذهبی نیست ولی بخشی از حقیقت طبیعته رو بنویسم و ازت بخوام اینا رو هم توی تحلیل ها در نظر بگیری. بعد که تحلیل ها رو نوشتی ما بیشتر و بهتر استفاده کنیم.

ممنون و متشکر

پاسخ:
سلام مخاطب عزیز. ای کاش اسم خودتو می نوشتی، تا همون طور که شما منو میشناسی منم با شناخت جواب بدم.

این چیزایی که گفتی، دقیقا همون سوالاییه که فمینیسم سعی داره جوابشو بده یا مطالعاتی که در مورد زنان انجام میشه؛ یکی از شاخه های اصلیش همین سوالاته. خودِ من دنبال جواب این ها بودم که "مطالعات زنان" رو برای ارشد انتخاب کردم. ولی فکر میکنی جوابی وجود داره؟ نه، هیچ کس راه جامعی نداره که همه چیز رو همزمان داشته باشه...
اما اگر نظر شخصی خودم رو بخوای، شاید با هنر ظریف برقراری تعادل بشه هر دو رو داشت.... اگه نخوای مثل بعضی فمینیست های رادیکال، از مردها بیزار بشی یا مثل بعضی ها کاملا خودتو وقف خانواده کنی. به نظرم میشه تا حدی بین این دو در نوسان بود، سال اول نیاز بچه رو پیشش بود و سال های بعدی کمی فاصله گرفت تا به خودت برسی‌...

تحلیل من در مورد سریال بود البته، و چیزهایی که نشون میده. عاقبت زیاد هوس باز بودن، کم شدن بچه ها. عاقبتِ استفاده ابزاری از دین در عین این که ایمان و اعتقاد واقعی رو هم نشون میده... هر کس با پیشینه و زمینه فکری که داره میتونه برداشت خودشو از سریال داشته باشه.  شاید چون من مادرم و شاید چون همیشه دغدغه های زنان رو داشتم، این مسائل بیشتر برام بولد بود و بیشتر درگیرم کرد...
من واقعا سریال و قلم خانم مارگارت اتوود رو تحسین میکنم. دنیایی خلق کرده تا بتونه خیلی از زوایای زن و جامعه رو با حداقل جانبداری به تصویر بکشه ... دنیایی که هم خوبی ها و هم بدی های هرجریانی رو نشون میده و در نهایت قضاوت با ماست... 

ممنون از توجه شما :)

سلام مجدد
وقتتون بخیر

بنده اگه اسم هم بزارم شما نمی شناسید. چندین ساله که فقط می خونم و بسیار کم نظر میدم. اما همه جا به همین اسم "مخاطب" نظر می گذارم. امیدوارم کس دیگه ای از این اسم استفاده نکرده باشه :)

این جا اولین نظرم بود بعد از حدود یک سال که مخاطبتون بودم. وبلاگی ندارم که معرفی کنم، فقط مخاطب شما نویسنده ها هستم و در اکثر موارد هم ساکتم :)

.

.

.

.


نمی دونم دقیقا منظورتون از این که بعد یک سال فاصله بگیریم و به خودمون برسیم چیه، ولی با اجازه تون تجربه ی خودمو براتون یادداشت می کنم.

از نظر رسیدگی به خود، به نظرم از لحظه ی تولد، مادر باید همون قدر که مراقب فرزندشه، مراقب خودش هم باشه که با خوندن وبلاگتون برداشتم اینه که شما با همین سریال و فیلم و کتاب و تفریحات شخصی، سعی می کنید به خودتون هم برسید. خیلی با این موافقم و خودم در ابتدای راه لطمه های جدی خوردم. اما اگه منظورتون از رسیدگی به خود و فاصله گرفتن که نوشتید، رفتن دنبال کارهای شخصی مستقل از بچه داری و دور شدن و نداشتن حضور فیزیکی طولانی مدت و تکرارشونده در کنار فرزنده، تجربه ی خودمو خدمتتون می گم. امیدوارم مفید فایده واقع بشه :)


بنده برای اتمام تحصیلم از 8 ماهگی دختر بزرگم، هر روز می زاشتمش پیش مادرم و صبح تا عصر می رفتم دانشگاه. حدود یک سال و نیم این اتفاق تکرار شد. الان برعکس دختر و پسر کوچک ترم، دختر بزرگم خیلی وابسته تره. بنده از روز اول، دائماً کنار بچه ی دوم و سومم به صورت فیزیکی بودم و اکثر کاراشونو با همدیگه انجام می دادیم و در زمان کودکیشون خیلی وابسته تر بودن به من، ولی الان که دو تا دخترم به سن نوجوانی رسیدن، دختر بزرگم (بچه ی اولم) اعتماد به نفس کافی نداره و تو ساده ترین تصمیمات شخصیش به من رجوع می کنه و تا از حمایت فکری و زبانی من مطمئن نشه، وارد اون کار نمی شه. تربیت و محیط و شرایط هر سه تاشون (مخصوصا دخترهام) تقریبا یکسان بوده، به جز همون یک سال دانشگاه بنده. این مشکل دختر بزرگم رو وقتی با مشاور خانوادگیمون مطرح کردم، ایشون هم گفت که دلیل اصلی استقلال نداشتن بیش از حدش، همون دوری های طولانی مدت و تکرارشونده ی بنده در زمان کودکیشه که الان این طور ظاهر شده.
تجربه ی شخصی من حضور دائم مادر تا زمان مدرسه رفتن فرزنده. یعنی ما به ازای هر بچه، تا حدود 6 سالگی باید از نظر فیزیکی، همیشه کنارش باشیم. منظورم وابسته کردنش نیست، منظورم اینه که مادر تمام وقت باشیم و تحصیل و کار رو تا حد ممکن کوتاه کنیم یا بیاریم تو خونه کنار بچه ها. مثلا اگه بخوام عدد و رقم بگم، به تجربه ی شخصی (و بدون هیچ مبنایی) می گم در حد دو تا نصف روز در هفته، نبودنمون عدد معقولیه و ضرر نمی رسونه به بچه ها. ولی بیشترش رو در عمل دیدم که چه طور بعدها روی دخترم اثر گذاشت.

من به شخصه قبول کرده بودم که نمی تونم ادامه تحصیل بدم، یا کار دائمی بیرون از خونه بکنم. بنده داروسازی خوندم و بعد تولد فرزند دومم، در طول مدت مادر بودنم، تقریبا در حد 5 ساعت در هفته میرم داروخانه و داروسازی می کنم. هنوزم در 39 سالگی این روند رو دارم و خیلی بهم امید می ده که عمرمو با تحصیل هدر نداده باشم و از تحصیلاتم استفاده کنم. بعد از تولد پسرم هم وارد نویسندگی شدم و یه کتاب داستان تو خونه نوشتم که بعد از چاپش هم حال خودمو خوب کرد و حس مفید بودن بهم داد و هم حضور فیزیکیمو از کنار بچه ها سلب نکرد. اما چون می خواستم همسرم تو کارش پیشرفت کنه و دلم نمیومد بچه ها رو تحت فشار بزارم، هیچ وقت به کار کردن تو شرکت های دارویی فکر نکردم. با این که دوستان دانشگاهم الان تو شرکت های مطرح مشغول به کارن و حقوق و دستمزدهای خیلی بالا و جایگاه های شغلی مناسبی دارن، ولی واقعا من نتیجه شو تو بچه هام دیدم و چون انتخابم، پیشرفت همه ی اعضای خانواده بود، علی رغم عقب بودن خودم از شرایط شغلی و تحصیلی دوستام، در مجموع از شرایط شخصی خودم در خانواده و اعضای خونواده م خیلی خیلی راضی ام خدا رو شکر. البته این به خاطر نوع نگاه و خواسته های من از زندگیه، وگرنه بعضی از دوستان دانشگاه بنده هم که الان کاملا شرایط متفاوتی با بنده دارن، از شرایط خودشون کاملا راضی ان خدا رو شکر. قطعاً نوع نگاه ما و خواسته های ما از زندگی هم تعیین می کنه که در چه سن و سالی از بچه مون فاصله بگیریم یا نگیریم. شاید یک نفر به دلیل نگاهش به زندگی، یک ماه بعد از زایمانش تصمیم به جدایی درازمدت از فرزندش بگیره و با توجه به اهدافش این کار براش درست باشه.

.

.

.



اگه بخوام جمع بندی کنم، این طور عرض می کنم که اگه نگاهتون به زندگی و خواسته هاتون با بنده موافق باشه، باید بدونید که از زمان تولد، بچه در هر لحظه وابستگیش کم و کمتر می شه و این یه فرآیند طبیعیه که ما بتونیم در یک یا دو سالگی در زمان های طولانی مدت ازش فاصله بگیریم. اما وابستگی به مادر با نیاز به حضور فیزیکی مادر متفاوته. این طور عرض کنم خدممتون که نتیجه ای که شخصا گرفتم و مشاور خانوادگیمون تأیید کرد، این بوده که دو تا بچه دیگه م که حضور فیزیکی بنده رو کامل تر درک کردن، الان مستقل تر از بچه ی اولم هستن. و دختر بزرگم که تو یه بازه ی زمانی حساس، بیشتر با مادرم بود و کمتر به من تکیه داشت، الان تو نوجوونیش خیلی بیشتر به من وابسته است. اختلاف سنی دختر اول و دومم دو سال و نیمه و به هم نزدیکن. پسرم هم که کوچک تره و الان کلاس اولی محسوب میشه و حسابش جداست از اون دو تا. اما شرایط تربیتی همه شون تقریبا مشابه بوده.

البته فقط فاکتور حضور فیزیکی مادر در تفاوت بچه ها مطرح نیست و خیلی مسائل دیگه هم وجود داره توی اتفاقاتی که برای بچه ها افتاده. ولی این پیامد مستقل نبودن دخترم رو بنده به شخصه درباره ی دور شدن طولانی مدت از بچه ی یک ساله تجربه کردم.
به نظرم همون طور که فرمودید قاعده ی یکسانی وجود نداره. متأسفانه متولیان دینی و ملی هم خیلی موفق نبودن در زمینه ی ارائه ی مدل مناسب برای زن ایرانی. احتمالا این مسئله به دلیل جهت گیری های مغرضانه ی طیف های مختلف، هیچ وقت حل نمی شه و کسی نمی تونه نظریه ای مطرح کنه که خوب و جامع باشه. به نظرم تو این شرایط راه حل اینه که آدمایی که طرز فکر و عقاید نزدیک تری با هم دارن، تجربه هاشون رو به هم منتقل کنن و بعد خودشون مستقلا تصمیم بگیرن که تجربه های هم دیگه رو به تناسب وضعیت شخصیشون اصلاح کنند.

تجربه ی شخصی بنده حضور فیزیکی تمام وقت مادر تا زمان مدرسه ی فرزنده. در واقع مادر باید تا 6 سالگی با حضور مستمرش، فرزند رو آماده ی جدا شدن بکنه، و در نهایت هم فرزند باید از مادر جدا بشه، نه این که مادر از فرزندش فاصله ی طولانی مدت و تکرارشونده بگیره :)


ببخشید اگه زیاد حرف زدم و تشکر از توجهی که داشتید :)

پاسخ:
سلام سلام
آهان...خب من از این جهت پرسیدم، چون فکر کردم یکی از دوستانی هستین که می شناسم و وبلاگ دارن، اما تعمدی اسم نذاشتن:))
خوشحالم از آشناییتون و ممنون که میخونین. با تاخیر خوش آمدید به وبلاگ بنده :)

همون طور که گفتین، تجربه ها و تصمیمات افراد متفاوته...
من یک دوستی دارم، که از دوران دبیرستانش، عاشق کار کردن بود. حتی بلافاصله دانشگاه نرفت و ترجیح داد به کارش برسه و بعدا دانشگاه هم رفت. مسلما برای این دوست، فاصله گرفتن همون برگشتن به کارمندی و شغلشه.
اما ایده آل من به تجربه و عملکرد شما خیلییی نزدیکه. منم دوست دارم در کنار بچه ها، تفریحات و کار خودم رو داشته باشم ولی نه کارمندی با برنامه روتین ثابت.
من و همسر قبلا به این نتیجه رسیدیم که کارمندی به درد من نمیخوره، حتی معلمی که نیاز به حضور ثابت داره... ولی برای یه فعالیت مازاد خانه داری باید برنامه داشت. مثلا من کار هنری رو دوست دارم (نقاشی، کچه و...) و میتونم اینو بعدا تخصصی دنبال کنم. مزیتش اینه که زمانش دست خودمه و میتونم با توجه به برنامه های خونه مدیریتش کنم و از اعضای خانواده هم دور نباشم. :)

کار شما هم خیلییی عالیه. هم کار متناسب با رشته شون دارید، هم کتاب نوشتین و برای خودتون و علاقه تون وقت گذاشتین. از خانواده هم دور نبودید و سه تا دسته گل تربیت کردید. دست مریزاد! :)

ای کاش وبلاگ داشتید و بیشتر مینوشتید و ماهم بیشتر استفاده میکردیم.
خیلی ممنون از نظرتون 🌷🌷🌷🌷

اخ از روزی که دیدم این سریال رو.

و اخ از روزی که کتابشو خوندم.

یه جور حس خفگی از واقعیت...

پاسخ:
پس هم سریال رو دیدی هم کتاب رو خوندی. ایولا 

سریال خیلی خوبی بود واقعا .اگه فصل ۳ رو در نظر نگیریم، سریال محبوبمه :)

اره فصل سه ضعیف شده بود

اما کلا کتابش صد پله قوی تر بود

پاسخ:
معذرت میخوام بابت دیر پاسخ دادن....
آره همیشه همینطوره، کتاب قوی تره :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی