اگه بخوام در یک کلمه توصیف کنم: "نفسگیر" .
۱۰ دقیقه ابتدایی فیلم، نبرد ساحلی، همونطور که سربازها زیر رگبار دشمن اجازه نفس کشیدن پیدا نمیکنن، ما هم از حجم تصویر و هیجان، نفسمون بند میاد. و اینطوری کارگردان نشون میده ۱۶۰ دقیقه بعدی فیلم رو با چه چیزی مواجه ایم. این روند تند و هیجان انگیز تا انتهای فیلم ادامه پیدا میکنه و در نبرد حفظِ پل به اوج خودش میرسه. کند و آروم میشه زمانی که کاپیتان یک تنه جلوی تانک میایسته.
در پایان، نبرد با نماد و اشاره با پایان میرسه. از پا افتادن کاپیتان، نمایی از دست و پایین تنه ی ایستاده رایان... نمای اول و آخر فیلم، پرچم آمریکا است و سرباز رایان، کسی نیست جز آمریکا و مردمانش. کاپیتان و همرزمانش کسانی هستند که خودشون رو در راه نجات آمریکا فدا میکنن و اینو در قبرستان وسیع سربازان آمریکا در ابتدا و انتهای فیلم میبینیم.
اوج فیلم اونجاست که کاپیتان در گوش رایان میگه: سزاوراش باش. و در واقع به مردم آمریکا میگه سزاوار امنیت و آرامشی که سربازان با فدا کردن خونشون براتون فراهم کردن، باشید. با خوب زندگی کردن و خوب بودن.
فیلم عالی و شاهکار بود ولی صحنه های گزنده ی زیادی داشت. صحنه هایی که شاید هیچ وقت یادم نره. تکه شدن سربازی که کاپیتان داشت میکشید توی نبرد ساحل، التماس سرباز آلمانی، مادر مادر گفتن های وید وقت جون کندن و... خیلی تلخ بود، خیلی خیلی. روحم رو خراشیدن. فیلم شاهکاری بود از استیون اسپیلبرگ ولی بازم میخوام؟ بازم دوس دارم ببینم؟ نه. ممنون! میخواستم بعدش سراغ فهرست شیندلر و پیانیست برم ولی اصلا نمیتونم. باشه تا شاید، یه روزی، دوباره...
یکی از بهترین سکانس های تاریخ سینما همون ۱۰ دقیقهس و البته یکی از ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما:
+ برید جلو و نترسید، خدا با ماست
- اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست که دارن اینطور ما رو تکه پاره میکنن
اشک تو چشام حلقه زد :((