روز ۹۱
خان ۱۲، پاس شد. خوشحالم از بابتش :)
برای خان ۱۰، هنوز دو هفته وقت دارم. به خودم سپردم که تا موعدش نرسیده بهش فکر نکنم و عزای زودهنگام نگیرم. ان شالله قبل دو هفته اون مشکل خودش حل میشه و نیاز به اقدامات بعدی نداره. نشدم اون کارایی که باید بکنم رو میکنم. ترس نداره، قوی باش ارکیده! :)
خان ۱۱... چند روزی بود حسابی خودمو باخته بودم. احساس میکردم رسیدم ته خط و راه نجاتی نیست...اما دوباره امیدمو پیدا کردم. اینم ۴ هفته وقت داره و ته دلم روشنه که تا آخر ماه کامل حل میشه. واسه رفعش شدنش یه لیست از همه کارهای موثر و پیشنهاد شده نوشتم، میخوام همشو روزانه انجام بدم. میخوام همه تلاشمو بکنم. خدا هم خودش حامیه ان شالله...
روزهای قشنگیه و بچه داری شیرینه بدون شک، ولی کنار هر شیرینی تلخی هم وجود داره. اصلا ماهیت این دنیا همینه، خوبی و بدی، زشتی و زیبایی در کنارهمن و فکر میکنم همیناست که ما رو میسازه :)
+ دعا میکنید قوی باشم؟ به نظرم مامان، بیشتر از هر چیزی، فقط باید قوی باشه...
یکی از آخرین بیت هایی که در جوانی به خاطر سپردم اینه:
آسان و سخت عشق، سوا کردنی نبود!
ما نیز مِهر و قَهر تو دَرهم خریده ایم