چادر
نمیدونم یادتون هست یا نه. یبار در مورد چادر نوشته بودم، که دوست دارم دوباره موقعیتِ انتخاب برام پیش بیاد و اینبار چادری نباشم! خب پیش اومد. :)
من معمولا توی مسافرت ها، خصوصا اگه با ماشین شخصی باشه، چادرم رو برمیدارم به این خاطر که خیلی گرمه، دست و پای آدم رو میگیره و توی ماشین حسابی چروک میشه.
با این که میدونسم همسرم ته دلش از این قضیه خوشحال نیست حتی تو شهر و غیر جاده هم سرم نکردم و خب نتیجه جالب بود! انگار گاهی لازمه که بعضی چیزها یادآوری بشه...
اول این که بدون چادر، حفظ حجاب یه شوخیه! یا باد میزنه، مانتو جلو عقب میشه یا موها از عقب و جلو پیدا میشه-روسری رو هرچی هم بزرگ میکردم، یا موهام از عقب میزد بیرون یا از جلو- آستین ها هم کنترلشون سخته.
نمیگم بدون چادر اصلا نمیشه حجاب رو کامل حفظ کرد ولی خیلی خیلی سخته!
دوم این که متلک شنیدم. توی این همه سال چادری بودن یکی نگاه چپ نکرده بود، حرفی نزده بود ولی تو این چند روز من متلک شنیدم و نگاه هایی رو حس کردم که قبلا نبود. حس کردم بی دفاعم، حس کردم مقصرم!
خب نتیجه این که، یکی گفته بود: چادرم تاج سرمه، تاج بندگیه. خوب گفته، قبول دارم :)
+ دوست گلم، ناشناس پیام میدی نمیتونم جوابتو بدم. ایمیلی چیزی بذار :)