اعتصاب
لب از شکوفه نبند!
جهان چقدر بکوشد
میان این همه تاریک، آسمان باشد؟
لب از شکوفه نبند!
::
ازین دورتر، ماه
ازین داغتر، زخم
تو والاتر از واژههایی
ازین ماهتر، تو
ازین زخمتر، من!
::
تکه کاغذی مرا بس است
با هرآنچه عشق مینویسمت
با هر آنچه درد لمس میکنم ترا
جای خالیات
همچنان سپید!
::
اعتصاب میکنم
با خودم
بوسهای مگر بیاوری!
::
کلاغ، حسّ قناری گرفته
کلام، بوی سلام
تویی که معجزهای
زنگ میزنم وقتی.
::
حساب من پاک است
چه خنده باشی و بوسه
چه خشم باشی و خنجر
فقط خلاصم کن!
::
شقیقه نیست
هزار خطّ خراب است
خُرد و خاکستر
مخابرات خیالت چقدر بد خط است!
::
گردن نمیگیری
سهم لبانم را
تیغ ترا نازم
که خون سرکش من شرمسار اوست!
::
ای عشق!
روحم ترا دارد
دستم، ولی دستم، ولی دستم!
::
چه تلخ است تقدیر آن تکدرختی
که بین هزاران پرنده
دلش گیر یک دارکوب است.
::
اذانِ مرا عشق گفته ست
نماز جنونم
بجز رکعتی نیست
که از صبح آغاز تا شام پایان...
::
از همین ابرها
تــکّهای تازه کن برای من
شانه زخمخوردهای دارم!
::
پیراهنی مراست
مفتون پاره پاره شدن
نارنج نیست یوسف من
نارنجک است این!
::
گلو داری از ابر
صدا داری از آب
مرا چارهای نیست
جز غرقه بودن!
از اینجا
+بشنوید :
(خواستید هم نشنوید،صدای زن داره :| )