اصلا مگه میشه چشمای تو رو نوشت؟
بذار از همون اول شروع کنم، اون روزی که دیدمت، که پیش خودم گفتم آن که روزم سیه کند این است*. اون روز، چشماتو دیدم. از چشم آدما میشه قلبشونو دید، از نگاه میشه حرف های نگفتنی رو شنید. حرفِ چشمات نشست به عمقِ جونم. نگاهت بود که دل منو لرزوند، همون روزِ اول.
چشمات زندگی من هستن، خنده رو ازش وام میگیرم، غم رو توی نگاهت از دلم پاک میکنم، باهاش آرام میگیرم، ازش انرژی میگیرم. من با دنیای نگاهت زندگی میکنم.
برای حریرمون، آرزو دارم چشمای تو رو داشته باشه. قشنگ ترین چشمای دنیا رو...
*: روز اول که دیدمش گفتم: آن که روزم سیه کند این است/ عراقی
البته به غایت سفید کرد زندگیمو... :)
+ چالش" جام جهانی چشمانت..." از رادیو بلاگی ها ممنون از دعوت احسان خان و هانای عزیز
++ دعوت میکنم از م. دچار و الهام عزیزم ببینم چیکار میکنید :)