قرار ملاقات
۸۹
با یک دوست خیلی عزیز قرار داشتم میخواستم فردا ببینمش
همش با خودم می گفتم که چی بگم ٬ازش چی بپرسم٬ نکنه کاری کنم باعث ناراحتیش بشه
گه گاهی به این فکر می افتادم و با خودم میگفتم و بهترین جملات را انتخاب می کردم ولی آخرین بار همزمان شد با وقت نماز٬ جانمازم را پهن کردم ولی هنوز توی عالم خودم بودم
که یک دفعه به خودم اومدم و از خودم بدم اومد!
این قدر که برای ملاقات با دوستام خودم را آماده کرده بودم تا حالا برای ملاقات بهترین دوستم و تنها کسم خودم مهیا نکرده بودم
تازه دارم درک میکنم که با ذوق و شوق نماز خوندن یعنی چی!!
۸۹/۰۵/۲۵