طوطی ۱
۹۶
آخر شب ها تو ذهن طوطی این چیزا میگذره به نظرم:
اه که چقدر کار ریخته رو سرم! کاجه رو باید داغون کنم دیگه، حوصله مو سر برد از بس موند تو قفس! وای وای اون در ظرف پلاستیکه که قرمزم هست ۲ ساعتم به اون ور میرم ببینم چیه چجوریه، بعدش وقت پسته سربسته ست، جونمی جووون
اصلا شروع صبح به آوازشه، دو ساعت پشت سر هم جیغ میزنم، الهه هم که اومد فوشم داد، براش زبون در میارم و میگم عمرا بذارم بخوابی!
تک تک پرهامو تمیز میکنم و میرم تو ظرف آبخوریم، آب ها رو همه جا میریزم و بعدش هزاربار خودمو میتکونم تا دیوارها خوب لکه بگیرن.
وقتی که حوصله ام سر رفت، تمرین سلام میکنم. لعنتی این سین چقدر سخته، در نمیاد!
بعدم دوباره جیغ میزنم هی جیغ میزنم تا بیاد برم رو شونه اش، یکم خونه رو بگردم، دلم وا شه.
کارا زیاده... کی برم سراغ ...؟
پ.ن: این ماجرا ادامه دارد :دی
۹۶/۱۲/۰۷