فراغتی...
۹۵
قبل ترها که دلتنگ می شدم، به دنبال دلیل می گشتم در دوستت دارم ها، فکر میکردم همه اش زیر سر تنهایی ست. اما هنوز هم می شود که دلم کوچک شود، تنگِ تنگ...
فکر میکنم تمام عمر اشتباه کرده ام؛ این خاصیت دل است که تازه باشد یا زنگار گرفته، گرفته باشد یا گسترده. باید به او فرصت داد تا در خلوت، خودش را نو کند. باید بارش را سبک کرد تا بتواند بال بگیرد، پرواز کند تا اوج ِاوج...
فراغتی می خواهم برای خواندن دلچسب یک کتاب، وبگردی های دلنشین، شعرهای روح انگیز و موسیقی های تکرارنشدنی. فراغتی میخوام که نو شوم...
۹۵/۰۸/۰۴
عمر گران میگذرد خواهی نخواهی
سعی بر آن کن نرود رو به تباهی