خیال
۹۴
نواختن های پیانو، بلندت می کند روی انگشتان پا، چرخ می زنی در عالم رویا، می چرخی که نرمی ابرها را زیر پایت حس کنی. دنیا را از آسمان خیال می بینی...
عشق های آتشین، غم های داغ، آدم هایی از جنس رویا، روایت میکنند داستان یک فیلم را. خودت می شوی کاراکتر اصلی فیلم، به حال خودت گریه میکنی، قهرمان میشوی، مبارزه میکنی! می خندی و همیشه در خیال خودت، تویی مجموع تمام آن اتفاقات...
و اما داستان، قصه، رمان، می بردت در عالمی که پشت برگه های کاغذ پنهان شده است. باید دل بدهی، گوش بسپاری و آدم هایی را ببینی که از قصه شان برایت می گویند از افکار و خیالاتشان. باید در زندگیشان غرق شوی تا در خیالاتت مغروق باشی...
این گونه ایم ما، به موسیقی گوش میدهیم، فیلم میبینیم و داستان میخوانیم که چند ساعتی بگریزم از واقعیت تا رها شویم در پهنای خیال...
۹۴/۱۲/۰۳