زن باشی و...
اینکه زن باشی و از
آبشار زیبای موهایت لذت ببری ولی آن را بپوشانی و
پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد؛
اینکه زن باشی و اندام
مناسبی داشته باشی، ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی؛
اینکه زن باشی و بتوانی
زیبا و با عشوه حرف بزنی، ولی نزنی و صدایت را نازک
نکنی؛
اینکه زن باشی و بتوانی
همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی با هم
داشته باشید، ولی نخندانی و از قید
آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی؛
اینکه زن باشی و در
بازار عرضه و تقاضای ادا و عشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده
باشی، ولی نباشی هر چند که چیزی از بقیه کم نداری؛
اینکه ارزش های جامعه
ات وارونه شده باشد و برای ارزش های تو در پوشش بودن های تو خریداری و خواستگاری
وجود نداشته باشد؛
اینکه جوری حرف بزنی،
قدم برداری و پوشش داشته باشی که همکارت، استادت،
همکلاسی دانشگاهت تحریک نشود و راحت و آسوده کارش را بکند و
تمرکزش بهم نریزد؛
اینکه با همه این تناقض
ها دست بگریبان باشی و حتی پایت گران هم تمام شود؛
همه اینها ارزش یک لحظه
نگاه رضایت بخش بانو را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید
خدایا
«دختران امت پدرم، همه زیبایی ها را داشتند و معیوب
و مفلوج و
کچل و زشت نبودند، ولی
برای رضای تو زیبایی
هایشان را از نامحرم پنهان کردند پس تو
محبت خودت را در دل
هایشان
صد چندان کن طوری که هیچ
چشم و ابرویی، ناز و کرشمه ای،
پول و مکنتی نتواند
جایگزین
آن شود! »
پ.ن: عجیب به دلم نشست....حرف دل بود به کسانی که فکر می کنند...