بهاری شدن
۸۹
داره بوی عید میاد و سال نو میشه. البته چند وقته که حال و هوای سال نو٬ همه رو هوایی کرده ولی من
همچنان توی دلتنگی های خودم غرق بودم و نه جوونه های کوچولوی برگ ها را می دیدم نه بارون ها
ی ریز ریز رو که نوید اومدن بهار را می دادن و دلم همچنان بارونی بود.
تا امروز... ٬ منتظر حادثه ی عجیبی نباشید که بگم که روند زندگیم را تغییر داده باشه ٬نه!
امروز فقط خونه تکونی کردیم ! عجب کار تاثیرگذاریه این تکوندن خونه!
خیلی فکر کردم٬ چیزی که براش همیشه وقت کم می آوردم .
به این رسیدم که خیلی خوب بود اگه میشد مثل خونه٬ دل را هم اساسی تکوند. دلتنگی ها رو که این
چند وقته مثل مار رو قلبم چنبره زدن و راه گلوم را بستن ٬ریخت بیرون. آخه وصله های ناجورین تو این
نوبهار و وقت نو شدن.
الان حالم خیلی بهتره ٬ انگار منم دارم بهاری میشم
۸۹/۱۲/۱۹