به مهتاب قسم! به فریاد قسم!
به غم غربت آن یار قسم!
که نه دل ماند نه دلدار
ندانم که چه شد در پس دیوار
به بر عشق دگر بار
صد تار تنیدیم ز اغیار
...بیا تا به خود آییم!
چه کردیم؟
چه خواندیم؟
به سوی که راندیم؟
این چنین مات
به تماشای چه ماندیم؟
...بیا تا به خود آییم!
به بر عشق در آییم!
...به سوی خیمه ی دلدار شتابیم و
چنین نغمه سراییم:
او دربه در ماست!
به خدا منتظر ماست!
محمد باقر حیدری کاشانی