کم کم یاد میگیری:
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری...
کم کم یاد میگیری:
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری...
- جهان
برای عاشقش
پرده ی عظمت از چهره بر می دارد
کوچک می شود
مثل یک ترانه
مثل یک بوسه ی جاودانه
-این اشک های زمین است
که لبخند هایش را
شکوفا نگه می دارد.
-آسایش به کار تعلق دارد
مثل پلک
به چشم
-سرشت انسان
سرشت کودکانه است
نیروی او
نیروی رشد است.
-ای زیبا
خودت را در عشق ببین
نه در چاپلوسی آینه
-غذا را ملامت نکن
اشتها نداری
-تو لبخند زدی و
از چیزی نگفتی
و من احساس کردم
مدت ها منتظر این بوده ام
-آواز جاودان چنین می خواند:
"هرگز از لحظه ها نترس"
-کامل
برای عشقناکامل
خود را به زیبایی می آراید
-جهان را
غلط می خوانیم و
می گوییم:
ما را می فریبد.
-در مرگ
بسیار
یک می شود
و در زندگی
یک
بسیار می گردد.
-...
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنچره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چهارچوب پنچره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در دود
دود
دود...
پ.ن: هر شب
تو در خواب های من...
در دود
دود
دود...