عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست
صاحب عزای فاطمه آن بی نشــــان کجاست
احساس می کنم که کنارم نشســـــته است
مردی که چار گوشه ی قلبش شکسته است
هر خیمه ای که مجلس روضه است جای اوست
مردی که ذکر های مصــــیبت برای اوســــــــــــت
از چشم هاش خون جگر ها چکیده است
اندازه ی تمام جهان داغ دیده اســــــــــت
با اشک او اگر دل ما شستشـــو شود
شاید که روضه خواندن ما مثل او شود
قربان اشک روز و شب چشم خسته ات
مولا فدای مادر پهلو شکســــــــــــــته ات