با هم دوست بودند، عین دوتا خواهر!
گره در کار یکیشان می افتاد، آن یکی هم و غمش می شد گره گشایی. یاور هم بودند و خیرخواه هم.
شنیده بودند که خدا ستارالعیوب است، آن ها هم گسترده می شدند و عیب یکدیگر را می پوشاندند. هر یک در غیاب خواهرش، از او دفاع می کرد. نه این که نسبت به هم اشتباه نداشته باشند؛ نه، بلکه عذر هم را می پذیرفتند، یکدیگر را باور داشتند. صحبت هایشان لطیف بود و محترم. خدا می داند چقدر یکدیگر را دوست داشتند.
می گفتند خدا آن ها را خواهر هم کرده، می گفتند روز غدیر عقد اخوت خوانده اند؛ نهال دوستیشان را آن روز کاشته اند و الان درخت پر باری شده...
پ.ن: تقدیم به همه ی کسانی که دوستان خوبی دارند و دوست خوبی هستند.
تقدیم به دوستان خوب خودم :)