نه از نوع آن خستگی هایی که اولش بغض است بعدش گریه، بعدش هم سبکی و دوباره ادامه ی زندگی...
خسته ام، از نوع خاص خودم. از افکار و عقایدم، قلم و نثرم، سوال های بی جواب، از قضاوت ها، قیافه ام ، لباس هایم، از همه چیز و همه کس...
حتی وبلاگ حتی همه ی چیزهایی که تا الان برایم مهم بوده اند..
خسته ام چنان که دوست دارم هرچه که الان دارم را بریزم دور، بفرستم برای بازیافت. اصلا هم دلم برایشان نمی سوزد
دوست دارم هیچ چیز نداشته باشم، حتی توی مخاطب را...
دوست دارم خودٍمن باشم، بدون هیچ نقاب و چهره، هیچ پوسته و غشاء
بدون هیچ اسم و فامیل و کارت شناسایی و... هرچه که ثابت کند من منم
خودم را می خواهم
خود حقیقیم را
روح تو را
خدا...
پ.ن: نیستم، فعلا...