روزهای رنگی ارکیده

روزهای رنگی ارکیده

دائما یکسان نباشد حال دوران...غم مخور! :)

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برشی از کتاب» ثبت شده است

خیلی وقت پیش وقتی تصمیم به بچه دار شدن گرفته بودیم، با خوندن یه توضیح مختصر، سریع خریدمش. انگار نوشته بود که در مورد بارداری ناخواسته و افسردگی پس از زایمانه. بعد از خریدن، حس خوندنش پرید،‌ میترسیدم در مورد بارداری مرددم کنه و یا احساس منفی برام داشته باشه... تا این که امروز، توی ماه هفتم تمومش کردم.

الیف شافاک، نویسنده ی ترکیه ای که توی ایران هم کم طرفدار نداره، توی این کتاب در مورد خودش، نقش های زنانه اش و بارداری مینویسه. بیشتر از داستان، به نظرم شبیه نوشته های وبلاگی بود. خورده روایت هایی با محوریت خود شخص الیف. البته اندکی چاشنی داستانی هم بهش اضافه شده بود که خیلی موفق نبود.

راستش رو بخواین نمیدونم چرا چالش های یه نویسنده ایی که خودشو در موقعیت مادری تصور میکنه باید برای ما جالب باشه؟! شاید اگر شافاک یکم دغدغه هاش رو وسیع تر میکرد و در حد یه زن شاغل و یه مادر میاورد، بیشتر به درد خواننده ها میخورد... ولی اصرار و ایده اصلی، بررسی چالش نداهای درونی یک نویسنده (مغز) و مادری (دل) هست.

الیف، نویسنده ی تاحدی فمینیست ،عاشق میشه، در کمال ناباوری ازدواج میکنه و در حالی که انتظارشو نداره باردار میشه. توی این کتاب از تغییرات، نداهای درونی اش، بارداری، افسردگی پس از زایمان و در نهایت از رسیدن به یکپارچگی مینویسه...

 

پاراگراف های قشنگی داشت، بعضی طنز ها هم خیلی دلنشین بود، به این فکر کردم که فرهنگ ما باید به فرهنگشون نزدیک باشه که کمتر احساس بیگانگی و اثر ترجمه ای داشتم. گرچه خود ترجمه رو دوست نداشتم به نظرم جای کار داشت و بعضی جملات هم ویرایش نشده و غیرقابل فهم بود.

 

+ از وسایل پسر جان :)

+در مورد عکس کنار وبلاگ، پوستر فیلمِ جدید جوکره... که بیصبرانه منتظرشم! ولی مطمئنا اونموقع که کیفیت خوبش بیرون میاد، من مشغول بچه داری خواهم بود :))

+ اینو شنیدین؟ خیلی خوبه :)

 

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۲۶
ارکیده ‌‌‌‌

.

۶ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۱۷
ارکیده ‌‌‌‌

چند هفته ی آخر، مهم ترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد، یعنی تمرین حرکات صورت را انجام نداده بودم. دلقکی که اساسا با حرکات صورتش باید تماشاگر را جذب کند، می بایستی سعی کند دائما عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی رو به روی آینه می ایستادم و در حالی که زبانم را از دهان خارج میکردم، خودم را از نزدیک نظاره می کردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیک تر شوم... بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم، حدود نیم ساعت در روز به خودم مینگریستم و این کار را آنقدر ادامه میدادم که حضور خودم را نیز از یاد میبردم: از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بار ها در زندگی ام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد.

بعد از انجام این تمرین ها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میکردم، آینه را برمی گرداندم و اگر بعدا در طول روز به شکل تصادفی خودم را می دیدم، وحشت می کردم: آن کسی را که در آینه میدیدم، مردی غریبه در حمام و یا دستشویی منزل من بود، کسی که نمی دانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک، مردی با بینی دراز و صورتی بسان ارواح و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ماری می رفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم، تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم...

عقاید یک دلقک- هاینریش بل


پ.ن: همیشه حس کردم این مال منه... باید توی چشمای کسی نگاه کنم... همین حالا ...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۳
ارکیده ‌‌‌‌