کلاغا جدیدا بد موقع قارقار نمیکنن؟!
چند شب پیش که ۳ صبح بود، کلاغه صداش دراومد
الانم نزدیک ۲ ه، دوباره شروع کرده، از دور دورها هم یکی جوابشو میده! جریان چیه؟!
کلاغا جدیدا بد موقع قارقار نمیکنن؟!
چند شب پیش که ۳ صبح بود، کلاغه صداش دراومد
الانم نزدیک ۲ ه، دوباره شروع کرده، از دور دورها هم یکی جوابشو میده! جریان چیه؟!
94/4/6
پ.ن: توی یه دوره ای، احساسات خیلی غلیظه، شور داره، غمش سنگینه و هیجانش زیاد...
برای من این دوره از 16 -17 سالگی بود تا حدود21-22 -کمی بعد از ازدواج- نمیدونم وصال بود که نقطه ی پایان گذاشت بر اون غلظت احساس یا این که روند طبیعی بود و باید این اتفاق توی 22 سالگیم می افتاد.
یه مدتیه کتاب نخوندم و از چالشم توی گودریدز ۴تا کتاب عقبم و هر روز یه عالمه پست "کتاب خوونی" میبینم و این کتاب های توی قفسه رو که میبینم عذاب وجدان میگیرم و وسوسه میشم برشون دارم، بخونم و... خلاصه، دقیقا همون حس خوراکی دیدن توی ماه رمضونه.
برای بعد از آزمون یه عالمه کتاب گذاشتم، اول "ملت عشق" و" یه روز یه حرف قشنگ میزنم" که امانته. بعد نوری که میبینیم و سیمای زنی در میان جمع و سال بلوا و ربه کا و آنا کارنینا...
این آزمون تموم بشه، کل این تابستون رو کتاب میخونم ان شاءالله. که طبق برنامه های بلند مدت پیش رو، فکر کنم آخرین تابستون با فراغت بالیه که الان دارم :))
+ کنکوریا خسته نباشید! این سه ماهه رو خوش بگذرونید با کتاب و فیلم و ورزش. که بعد دوباره درس و کار شروع میشه :)
رسیدم به قسمت پیاده و سوار کردن پمپ بنزین خودرو. قسمت های عملی کتاب رو که میخونم، خودم رو یه پسر نوجوون 15-16 ساله تصور میکنم که هرچی مربیش میگه سریع و فرز انجام میده. انگار نه انگار که دستاش تموم سیاه شده و روپوششم روغنی کرده. هی کنجکاوی میکنه و میخواد جاهای دیگه رو هم ببینه. نکات ایمنی رو هم که ... برو بابا ما خودمون اینکاره ایم :))
+ فضای جالبی دارن این کتاب های کار و دانش... :)
++ دیگه عادت کردم و توی هر قسمتی از خودم نمیپرسم، آخه این چیزا چه ربطی داره به مهندسی مکانیک؟!
+++ شادی رو ندیدید شما؟ :)